مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

خوبین دوستان؟ حال و هوای زیبای آذرماهتون چطوره؟

یک کاری دستم بود تمامش کردم، نیاز به تجدید قوا و افزایش سطح انرژی برای شروع کار دوم داشتم، گفتم قدمی اینجا بزنم.

تو سالهای مختلف  زندگیم روی چند نفر حساب کرده بودم، از عزیزترینهایم و جایتان خالی نباشد، چنان دوری خوردم هربار که انگار سهمگینترین ضربه به صورتم خورده، جوری که تا مدتها دور خودم میچرخم از قدرت ضربه اش. بارها و بارها این اتفاق تکرار شده و من در این زمینه همان احمقی بودم که روز اول هم. این مدت اخیر آنقدر درد کشیده ام، آتقدر زجر کشیده ام که روحم جای درد اضافه ندارد. یک ساعت، حتی یک ساعت خلوت هم ندارم که خودم را بغل کنم و از درد وجودم کم کنم. تنها لحظات، ثانیه ای جلوی آینه هست که به خودم خیره میشوم و سعی میکنم دست از تنبیه ذهنم بردارم و به خودم قول بدهم که فرداها روز بهتری است.که دیگه جز به آغوش خودم و کلام خودم احدی را محرم روح و روانم ندونم اما...

میدونم چند ماه دیگه، چند سال دیگه که درد این روزهایم کمرنگ شود باز تکرار و تکرار.

*پسرک قرص مسکنی است که دقایقی دنیایم را بهشتی میکند اما  زمان که میگذره، پر میشم از ترس و وحشت که مبادا این حماقتها و رفتارهای ساده لوحانه را از من بیاموزد؟

سلام

اینجا بمونه یادگار استرسی که امروز پشت در اتاق مدیر عامل تو راهرویی با سنگ سیاه کشیدم.

توی دلم اسید قل قل میزنه و توی ذهنم فکرهای دوست نداشتنی. ایکاش آدمها فرصت شیفت دیلیت داشتند. فرصت جبران.

هرچی شد مینویسم .

بعدتر:خوب و بد گذشت

سلام همه دوستان

پسرک اصرار زیادی به حرف زدن  و  تکرار هرچه می شنود  دارد و قائدتا از گوش من هرچه میگوید بسیار زیباست و دلی میبرد از من اما ، اما دو کلمه پیوسته است که دوروز است میگوید و من هربار با شنیدنش ذوب شدم و مُردم و دوباره زنده شدم. ماما مَیَم. فکرش را بکنید سالهای سال، درون خودت ، به تنهایی یک کلمه را تکرار کردی، آرزو کردی، حسرت خوردی و حالا یک شب، یک دفعه پسرک کنار گوشت در آغوشت بگوید.همان لحظه حس میکنی زندگی هرطوربوده، هرطور باشد، این لحظه نابش همه چیز را جبران میکند.

*حال و روز کارم در کنار حال و احوال جامعه ، انرژی ام را تحلیل برده. همه فانتزیهای انرژی مثبت و جذب خوبیها و ... را امتحان کردم اما گاهی میزان سختی واقعیت با فانتزیهای امیدوار کننده خیلی فاصله دارد . قطعا روزگار این طور نخواهد ماند و تغییر خواهد کرد اما ایکاش کمی زودتر.

*یک اخلاقهای گند و داغونی دارم که خودم میدانم چقدر چرت هستند ، تمام‌تلاشم را کردم شاید تغییری کند، کمتر شود، کمرنگ شود اما دریغ از ذره ای تغییر. بارها و بارها آسیب دیده ام و آسیب زده ام البته اما....فکر میکنم تا لحظه مرگم از خودم شاکی باشم که نتونستم کاری برای بخش مزخرف بکنم.

سللم

صبح زیبای بارونیتون بخیر و خوشی

پسرک دیشب کمی زودتر از معمول خوابیده و خوب اهل میدونند که یکی دو ساعت زمان ایجاد شده چه حالی میده. البته که همان اهل دل میدونند وقتی یک جوجه دو ساعت زودتر میخوابه، ۵ صبح بیدار باشی جدی خواهد زد و شنگول و منگول توی تختش بالا پایین میپره با قهقه فراوان. مامان خابالوش قربون اون خنده های از ته دلش.

**

سلام بارونی به روی ماهتون

احوال شما؟

میگما، آخرین مکالمه ای که با دوستی ، آشنایی داشتید که توی اون در مورد، ارز و طلا و اوضاع بد اقتصادی و کرونا و انتخابات آمریکا و قیمت پوشک و فساد مطلق مملکت و شبیه اینها حرف نزدید، کِی بوده؟ اصلا با کی بوده؟ کسی دوربرتون دارید که به محض سلام علیک ، شروع نکنه از این موارد حرف زدن؟ایکاش که داشته باشید، ایکاش که همیشه یکیو داشته باشید که وقتی شما را دید، از بوی خوش بارون بگه، از طعم خوب سوپی که درست کرده، از زیبایی باغچه حیاط خونتون، از عطر خوش چای دارچینتون و از هرچه که میشه حس خوب گرفت.اگر این مدل آدمو دارید، دودستی بچسبید بهش، نگهش دارید.

قبلترها، خیلی قبلترها ، توی کتابهای دینی مدرسه به عجیبترین شکل ممکن مسیر اثبات وجود خد.ا بودند. برهانهای مختلف و داستانهای جورواجور میگفتند که به توی بچه کوچولو بفهمانند، خد.ا هست و وجود داره ، نتیجه همه داستانها برای من ساخت یک خد.ای  قلدر و زورگو شد. از دنیای خاکستری مدرسه که فاصله گرفتم،کمی ، خیلی کم با نجوم آشنا شدم، حس نیاز به بودن یک قدرت ماورائی برای توجیه  اون حجم از شگفتی که باهاش روبرو شده بودم داشتم، بیشتر که گذشت، بارها و بارها حس نیاز به یک ماورا برای توجیه عظمت آنچه میدیدم داشتم. زیباترین دلیل بودنش را در بارش باران و دانه های برف دیدم.

مدتی است که‌ انگیزه جدیدی برای بودن معجزه، وجود قدرت ماورائی که اتفاقا قلدر و زورگو هم نیست یافته ام، پسرک.

اگر عظمت کهکشان، تنوع گلها، ماهیهای محشر کف دریا، ریزش باران و زیبایی فوق العاده کریستال برف و همه نشانه هایی که خودم برای خودم پیدا کردم، برای خدا ساختنم کافی نبود، این معجزه ‌ ،این نگاه معصوم، این وجود  دلبر که روز بروز جلوی چشمم قد میکشه و توانمندتر میشه، کافی بود که حس کنم کسی هست که اتفاقا مثل هیچ کس نیست.

روزتون خوش باشه