مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

بهار اومد گلها دونه دونه باز شد

سلام

دوباره سلام صبح اول وقت، از توی سرویس، از توی راه.خدا را شکر راننده سرپیس، یک آهنگ معین  زیبا گذاشته، که الحمدالله با هوش مصنوعی ساخته نشده، ریمیکس هم نشده،جیغ و داد و فحش هم نداره، قشنگ یک آهنگ آدمیزادی هست.

چهارشنبه ب، وسط یک عالم باران عجیب و غریب به خونه رسیدیم، دلتنگ خونه بودم اما، امان از دلتنگی  برادر ، دلتنگی آغوش آرامش بخشی که دارد. برای محکوم نشدن به آدم لوس و .. تمام دلتنگی را فشرده کردم در گوشه ای از قلبم ،هرجا که فرصتی و خلوتی پیش بیاد خودم را آرام میکنم تا انشالا این چند روز بگذره و عادت کنیم به دوری و دلتنگی.

حیاط خونه پر شده از شکوفه ، درخت کوچولوی گیلاس و آلبالو پر از شکوفه شدند ، نمی‌دونم امسال میوه میدن یا نه اما دیدن همین شکوفه های کوچولو هم دلنشینه. چمنهای حیاط خیلی خیلی بلند شدند و گریه ها وقتی توی حیاط بازی میکنند،از لابلای چمن دیده نمیشن.

به رسم همیشگی، قبل از سفر یخچال و فریزر تقریبا خالی شدند ، بعد از دو روز که مهمان دستچخت مادر بودیم، تونستم کمی عدس پلو تهیه کنم و مجددا دلم ریخت از دلتنگی برای آشپزی همراه برادر.آشپزی کردن و حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن.

توی این یه روز تلاش کردم کنی به روتین خونه برگردیم ، پسرک آماده مهد بشه ، خودم بتونم به فضای کارخانه برگردم. امروز صبح توی فرصت کوتاه بین خونه و سرویس، به رسم همیشگی با خودم حرف زدم، خودم را بغل کردم و. آرزوی حال خوب و آرامش برای خودم کردم.میخولم سرعتم را کم کنم، برخلاف روتین پرسرعت و عجله همیشگی ، شدیدا علاقه دارم ترمز همه کارهایم را تا حدی بکشم و با آرامش پیش برم، انشالا که بشود.

روز و روزگارتون‌خوش باشه، به زیبای و خوش آب و رنگی سبزی زیبای اول بهار.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد