سلام به روی ماهتون
آخرین هفته اسفند ماه و آخرین شنبه شروع شده، هوا یکنمه ابری هست و دلبری میکنه از حس خوبی میده، شکوفه های مسیر را که میبینم، احساس میکنم که چه خوب، چرخه طبیعت بی خیال کرونا و داستانهای نه چندان قشنگ آدمها، مسیر خودش را میره، چه خوب که مثلا جوونه ها قرنطینه نمیشن و میتونند بیان بیرون.
سبزه هایم جوانه زدند و هر روز نگاهشان میکنم تا شاید شادمانی از بودنشان را در چشمانم ببیند و زودتر بیرون بیان، فعلا امکان شریک شدن حس خوبم با پسرک نیز، قطعا با دیدن جوانه ها، با دست کوچکش حسابشان را خواهد رسید.
این خانه نشینی ها، در کنار سخت بودنش، حال و هوای جالبی داره ها، پشت باممیشود محل قدم زدن، بالکن کوچک خانه میشود محل چای خوری، ریز ریز بعضی کارها انجام میشود و البته آشپزی همجای خودش را دارد.
حال و هوای شرکت همدر روزهای اخر جالب میشود، اسفند همه جوره اش زیباست، با قرنطینه و بدون آن.
*پسرک تونست هدیه پدر را چند ثانیه ای در دست نگهداره و تقدیمش کنه، قشنگ بود.
سلام
روز و روزگارتون خوش باشه الهی، روز و روزگاری که عجیبان غریبان میگذره و شخصا در حال گذار از متفاوتترین و خاصترین و شاید سخت ترین اسفند عمرم هستم. قبلترها، یکی دوماه پیش فکر میکردم اسفند ماه متفاوتی باشد، حضور پسرک، اولین نوروز سه نفره، خیلی از اولینهایی که به خاطر پسرک بود، دویدنهایمان تا بتونیم به موقع شناسنامه و پاسپورتش را بگیریم و همه و همه اسفندماهمان را هیجان زده میکرد که ناگهان ورق برگشت.
البته که همهبرنامه ها پیچیده شد، البته که روزهای چندان قشنگی نیست، اما میگذره، قطعا میگذره. سعی میکنم حالا که خیلی اتفاقها خارج از کنترل من هست، حالا که نامحتملترین اتفاق رخ داده و درهای خروج به رویمان بسته شده، آنچه در توانم هست انجام دهم. برای اولین بار طول عمر خودم و زندگی مشترکم، به برکت حضور پسرک سبزه سبز کرده ام، نتیجه چه شود نمیدانم اما حسش فوق العاده بود.
توی قوانین سفت و سختی که همسفر در ادامه قوانینقرنطینه مملکتی در خانه ساخته و هرخروجی از خانه را تقریبا غیر ممکن ساخته، بلاخره با پسرک ساعتی را جیم شدیم، سعی کردم بتوانم اولین روز پدر را برایش خاطره کنم، بی خیال کم لطفیش نسبت به اولین مادرانه من، پسرکپوستم را کند در این جستجوی مادرانه پسرانه برای انتخاب هدیه مناسب، بلاخره انتخاب کردیم و نتیجه سورپرایز چه شود، انشالا در پست بعدی خواهمگفت.
*احساس میکنم لحظه بیدار شدن پسرک، از ملکوتی ترینلحظه های عمر مناست، وقتی با کمی کش و قوس خودش را میکشد، وقتی با چشمان بسته، همچنان لبخند به لب داره، وقتی چشماش باز میشه،مست میشماز حس خوب داشتن و دیدنش.