سلام
روز و روزگارتون خوش باشه الهی، روز و روزگاری که عجیبان غریبان میگذره و شخصا در حال گذار از متفاوتترین و خاصترین و شاید سخت ترین اسفند عمرم هستم. قبلترها، یکی دوماه پیش فکر میکردم اسفند ماه متفاوتی باشد، حضور پسرک، اولین نوروز سه نفره، خیلی از اولینهایی که به خاطر پسرک بود، دویدنهایمان تا بتونیم به موقع شناسنامه و پاسپورتش را بگیریم و همه و همه اسفندماهمان را هیجان زده میکرد که ناگهان ورق برگشت.
البته که همهبرنامه ها پیچیده شد، البته که روزهای چندان قشنگی نیست، اما میگذره، قطعا میگذره. سعی میکنم حالا که خیلی اتفاقها خارج از کنترل من هست، حالا که نامحتملترین اتفاق رخ داده و درهای خروج به رویمان بسته شده، آنچه در توانم هست انجام دهم. برای اولین بار طول عمر خودم و زندگی مشترکم، به برکت حضور پسرک سبزه سبز کرده ام، نتیجه چه شود نمیدانم اما حسش فوق العاده بود.
توی قوانین سفت و سختی که همسفر در ادامه قوانینقرنطینه مملکتی در خانه ساخته و هرخروجی از خانه را تقریبا غیر ممکن ساخته، بلاخره با پسرک ساعتی را جیم شدیم، سعی کردم بتوانم اولین روز پدر را برایش خاطره کنم، بی خیال کم لطفیش نسبت به اولین مادرانه من، پسرکپوستم را کند در این جستجوی مادرانه پسرانه برای انتخاب هدیه مناسب، بلاخره انتخاب کردیم و نتیجه سورپرایز چه شود، انشالا در پست بعدی خواهمگفت.
*احساس میکنم لحظه بیدار شدن پسرک، از ملکوتی ترینلحظه های عمر مناست، وقتی با کمی کش و قوس خودش را میکشد، وقتی با چشمان بسته، همچنان لبخند به لب داره، وقتی چشماش باز میشه،مست میشماز حس خوب داشتن و دیدنش.
من هم اولین بار امسال سبز کردم، شنیدم که سبزه رو خود ادم باید سبز کنه تا اومد داشته باشه منم مصمم سبز کردم
این از مزایای قرنطینه هستها.
ایشالا که کونوسچه جانت حسابی عاشق سبزه مامانش بشه