مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

پسرک قدم برمیدارد، کج کج و تاتی تاتی، قدم برمیدارد و بر چشم من قدم میگذارد،دلم میلرزه از دیدن بزرگ شدنش، از شدت عشق و احساسی که بزرگ و بزرگتر میشه و نمیدونم به کجا میرسیم.

الهی الهی که دونه دونه عزیزانتون سالم باشند، در پناه خدای مهربون باشن.

سلام

پسرک آمده و به خیلی چیزها معنی متفاوتی داده، معنی خاصترو ویژه تری به روز مادر داده، ماما ماما گویان به آغوشم میخزد و ذوب میشوم از تجربه داشتنش.

مادرانه هایتان مبارک

سلام

یک‌ اسم بلاخره نشست توی شناسناممون. نمیدونم چقدر سخت بود، اصلا سخت بود یا توهم سختی بود نمیدونم سالهای انتظار سختتر بود یا این   شش ماه معلق، نمیدونم کدوم نگرانیهام سختتر بود، فقط یک چیز را خوب میدونم، نیما مال ماست، مال خود خود ما. اگر نباشیم، اگر بمیریم، اگر هر اتفاقی بیافته نیما یک خونواده داره و یک خونه که بهش تعلق داره.

دیدن اسمش توی شناسنامه، قرار گرفتن یک اسم توی نام فرزندان، رویای محالی بود که به واقعیت پیوست و خدا میداند که چقدر شکرگزار وجودش هستم.

شادیم را با شما شریک میشوم که سالهای سال تلخیها و اشکها و نق نقهایم را خواندید. امروز به اندازه یک عمر حس خوب دارم.