سلام
یک اسم بلاخره نشست توی شناسناممون. نمیدونم چقدر سخت بود، اصلا سخت بود یا توهم سختی بود نمیدونم سالهای انتظار سختتر بود یا این شش ماه معلق، نمیدونم کدوم نگرانیهام سختتر بود، فقط یک چیز را خوب میدونم، نیما مال ماست، مال خود خود ما. اگر نباشیم، اگر بمیریم، اگر هر اتفاقی بیافته نیما یک خونواده داره و یک خونه که بهش تعلق داره.
دیدن اسمش توی شناسنامه، قرار گرفتن یک اسم توی نام فرزندان، رویای محالی بود که به واقعیت پیوست و خدا میداند که چقدر شکرگزار وجودش هستم.
شادیم را با شما شریک میشوم که سالهای سال تلخیها و اشکها و نق نقهایم را خواندید. امروز به اندازه یک عمر حس خوب دارم.