مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

Lauterbrunen

سلام

کم‌کم به اخرهای سفر نزدیک میشم و الان در آخرین شب اقامت در یکی از سفر در سفرهایم هستم. صادقانه اعتراف کنم یکی از خاصترین سفرهای زندگی را تجربه کردم.

مدتی قبل فیلم کوتاهی دیده بودم از یک دهکده رویایی، آنقدر رویایی که حتی فکر کردن به اون هم برام خیلی غیر قابل دسترس بود. یک دهکده کوچولو در میان کوه‌های آلپ با آبشارهای روان از اطراف. سن نیما و شیطنتهایش هرگونه برنامه ریزی برای سفر پرهزینه را تحت تاثیر قرار میداد اما همه اینها در کنار ضرب المثل خواستن ، توانستن هست ، چیز مهمی نبودند و حذف شدند،‌گردش روزگار ما را برای مدتی هرچند کوتاه در دامنه آلپ و دهکده lauterbrunen  قرار داد. همکاری پسرک ، عالی (البته نه به اندازه ای که تمام مسیر پیاده روی را بیاید), هزینه هاهمه تحت کنترل ، هوا فوق العاده و تصویر رویایی آلپ و دیدن کوههای فوق العاده و البته شبیه سازی منطقه با دهکده  هایدی برای پسرک، همه و همه فوق العاده بود.

اینجا نزدیک ایستگاه هلی کوپتر هستیم، با پسرک برای هر برخواست و نشست هلی کوپتر داستان ساختیم.

هتل بسیار کوچکی مستقر هستیم، غیراز ما یک خانواده سوییسی، هندی، چینی و یک مجهول الهویه که نمی‌دونم مال کجاست، مستقر هستیم ، یک جهان کوچک.

پسرک  چنان ذوقی از دیدن بزها و‌گاوها میکند که من به آنها حسادت میکنم.

یکی از گرانترین و خوشمزه ترین سوپ‌های زندگیم را از ترکیب گوجه فرنگی و خامه خوردم ، خدا رحم کرد خوشمزه بود وگرنه از غم ۱۲فرانک سکته میکردم.

پسرکم نقشه ها را با من میبیند، می‌گوید و میگوید و می گوید و من پر از عشق میشم از درگیر شدنش در سفر، هرچند که پیدا کردن پارکهای بازی، هرجایی از دنیا به صورت جدی  از برنامه های مهم سفر ما هست تا اطلاع ثانوی.

*مطلقا هنوز قرار گرفتن و تجربه کردن بودن در این منطقه برایم باور پذیر نیست.


رفتار فرهنگی مردم این منطقه فوق العاده هست، در بالاترین ارتفاعات، جاییکه به راحتی جاهای دیگه توجیه برای اون هست، نظافت با شرایط سختگیرانه انجام میشه.

جرئت تعریف کردن از سفر را ندارم، میترسم در شرایط مزخرف مملکت، رنج و لعاب بی دردی و بی غمی برداشت شود اما ...تنها جاییکه به راحتی جزییات سفر را میگم و مناظر را نشان میدم پیش پدر هست، فوق العاده عاشق طبیعت. و سفر هست اما به خاطر دلایل مختلف سفر توی اولویتهای زندگیش نیست، اما چشمهایش برق میزنه با چرخیدن دوربین در دست من و عاشق پرسیدن جزییاتی هستم که می‌پرسه.

نظرات 5 + ارسال نظر
دزیره شنبه 18 فروردین 1403 ساعت 08:18 https://desire7777.blogsky.com/

خوش بگذره مریم جان خیلی رویایی هست میدونم

ممنون عزیزم، خوب بعضی رویاها را برسیم

مهتا جمعه 17 فروردین 1403 ساعت 19:36

امیدوارم بازم لذت همچین سفر خانوادگی رو بچشید

ممنون از لطفت، انشالا حال دلمون خوب باشه و البته سفر هم فراوان باشه

عابر جمعه 17 فروردین 1403 ساعت 10:37

سلام. خوش بگذره بهتون ، همیشه به خوشی و سفر ، میدونم آدم چقدر خوشحال میشه وقتی لبخند رضایت بچه اشو میبینه انگار که ماموریت به موفقیت انجام شده، کیف کن مریم جون ، من که هر کسی جایی میره که هواش تمیزه میگم جای ما هم نفس عمیق بکش. به جای منم نفس عمیق بکش لطفا

سلام ممنون عزیزم، به جای همه دوستداران این آب و هوا تنفس کردم عزیزم

Star جمعه 17 فروردین 1403 ساعت 09:52

اسم دهکده رو سرچ کردم، دو تا عکس رو که دیدم صفحه رو بستم. قلبم طاقت دیدن این همه زیبایی و ناتوانی در دیدنش از نزدیک رو نداشت. خیلی بهتون خوش بگذره. خوب کردید رفتید.

حس الان شما را چند سال قبل داشتم، دنیا پر از جاهای دیدنی و فوق العاده هست ، امیدوارم اگر دیدنشون را دوست داریم، بتونیم ببینیم.
ممنون از شما

مورچه جمعه 17 فروردین 1403 ساعت 00:46 https://hana98r.blogsky.com/

کوه های الپ میگی یاد سریال کارتونی هایدی میافتم..اونجا که با پدربزرگش زندگی میکرد .

کاملا مشابه همون لوکیشن هست فقط به همراه ماشینهای مدرن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد