مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

خانه پدری

سلام

مدتهاست بی خوابی شبانه بلای جانم شده، کمی مانده به ساعت دو،بیدار میشم، فکرهای ریز و درشت زندگی سراغم میاد، تا صبح غلت میزنم ، جان میکنم شاید بخوابم اما هر چند دقیقه چشمم باز میشود و میبینم وای هنوز نیمه شب است. تنها جاییکه که بدون اغراق، از شب تا صبح بیهوش میشم خانه پدری هست، چنان عمیق به خواب میرم که خودم هم متحیر ماندم. دیشب بعد از مدتها خوابیدم ، آنقدر کمبود خوب داشتم این مدت که با خواب عمیق دیشب انگار که وارد یک عالم مست و ملنگ شدم.

پدر و مادرم دقایقی هست پسرکم را به پارک برده آمد. همسفر خریدی داشت و بیرون منزل هست. من هستم و خانه پدری و یک خلوت فوق العاده ، هوا گرم شده، کولر روشن هست ،  من هستم و یک عالم حال خوب.

عازم مأموریت هستم، همسفر شاکی، خودم خسته ، الهی که به خیر بگذرد.

پسرکم در یک اقدام هیجانی ، عصبانی و کلی چیز دیکر، ساعد دست چپم را عمیقاً گاز گرفته، یک‌هاله کبود روی دستم فرار گرفته که با هر تماسی دردش  تا عمق جانم میرود. گاهی در کنترل پسرک ناتوان ناتوانم ، راستش در کنترل خیلی چیزها ناتوان میشوم.

تلویزیون با روی شبکه سریالهای Gem بردم، سالها از آخرین تماشای سریال میگذره ، اصلا نمی‌دونم الان چی پخش میشه، از میان اسمهای مختلف Gemیکی را انتخاب میکنم، چشم می‌دونم به هنرپیشه های خوشتیپ و جذاب با دوبله افتصاح. عالم جالبی داره صبح تا شب غرق شدن توی این سریالها و  از تمام دنیا تنها دغدغه تعیین تکلیف شدن داستان سریالها برایت مهم بودن.دلم میخواد ذهنم از خیلی چیزها پاک بشه.

*جمله عاشقانه همسفر برای فصل الخطاب مکالمه ما در مورد ماموریت من: احتمال موشک خوردن به هواپیما زیاده، نه؟ انشالا پول دیه ات را به ارزی میدن دیگه

نظرات 4 + ارسال نظر
کیانا شنبه 1 اردیبهشت 1403 ساعت 11:25

گاهی آقایون چقدر تلخ می شن
آرامش خانه پدری با هیچ جایی در دنیا قابل مقایسه نیست

گاهی به همسفر میگم تو می‌دونی که خوب کردن حال من واقعا هزینه ای برای تو نداره، من نه با جواهر ، نه خرید حالم خوب نمیشه ، من فقط کلام مهربان می‌خوام و عجیب توی این مورد تو خساست داری

نسیم شنبه 1 اردیبهشت 1403 ساعت 09:10

سفرت به سلامت عزیزم
منم بعضی وقتا دلم زندگی اون آدمای بی دغدغه رو میخواد که منتظرن غروب بشه و یکی یکی سریال ترکیاشون و تعیین تکلیف کنن

این سریال ترکیها واقعا کار تراپی انجام میدم البته فکر نمیکنم برای من جواب بده ، ده دقیقه از یک چیزی که نمی‌دونم حتی اسمش چی بود دیدم، کلی حرص خوردم از بس دسیسه چینی داشتند

سوگند شنبه 1 اردیبهشت 1403 ساعت 08:24

نه ، اصلا به جملاتی که حین دعوا و دلخوری گفته میشه فکر هم نکن … از روی لج گفته و بسیار بی سیاسته … واقعا به کاراش فکر کن ، تو بحران و بیماری چطوریه ؟ دیگه بلد نیست دل نگرانی اش رو درست عنوان کنه با حرص گفته …

همسفر همه جا فوق العاده است ، شرایط کاری من کمی خاص هست و این فشار زیادی به خاطر وجود نیما به ایشان میاره، خودش هم می‌دونه من انتخاب زیادی برای کارم ندارم اما گاهی که خیلی خسته میشه، نامهربونیش زیاد میشه

مهتاب جمعه 31 فروردین 1403 ساعت 11:05

ایشالا به سلامت برین و برگردین

ممنون، انشالت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد