سلام به روی ماهتون
نمیدونم از اخرین باری که لباس اتو کردم، به خصوص لباسهای پدر و مادرم را چندسال گذشته؟ به لطف دیسک گردن و کمر و وقت بسیار کم و البته قیمت مناسب خشکشویی سر کوچه،مدتهاست توی خونه لباس اتو نکردم،لباسها را یکبار درماه میبریم تحویل آقای باران میدیم و دعایی به جانش میکنیم. این پیشنهاد را به مادر دادم، غوغا به پا کرد ، انگار که بی شرمانه ترین پیشنهاد عالم را دادم، خلاصه که جسم داغان همچنان خودش اتو میکنه و اصرار داره تمام لباسها اتو بشن.
اخر هفته خانه پدری بودم و دیدم مادر میز اتو را اورده کنار اتاق و میخواهد شروع کند، اتو را تحویل گرفتم و اصرار کردم خودم انجام بدم و خیره شدم به پیراهن سرمه ای و چهار خانه پدر روی میز، بعدتر مانتو مشکی مادر و همینطوری تا اخر.
همینطور که اتو روی میز رفت و برگشت میکرد، طبق عادت قدیمی به هپروت رفتم، تمام جزییات زندگیم اومد جلوی چشمم و در انتهای کار، انگار از پیش روانکاوم اومده باشم، ذهنم داغ بود از مرور اتفاقها.
فعلا