مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

برای 31 شهریور


بسیار دوستش دارم، امیدوارم شما هم بپسندید و البته آهنگ را خریداری بفرمایید. لینک دانلود صرفا برای چشیدن طعم صدایش میباشد:

نشود فاش کسی آنچه میانِ من و توست

تا اشارات نظر نامه رسانِ من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم ده به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی ز خیال و ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل

هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه زآتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وای از این آتش روشن که به جان من و توست


روزهای آخر تابستان که نزدیک میشه، بوی پاییز که میپیچه، هوای خنک شش صبح که از مانتوهای هنوز تابستونی عبور میکنه، تکه تکه ابرهای روی البرز که بیشتر میشن و رنگ ونشونه بارون میگیرن، یک عالمه حس خوب میپیچه توی دلم، عمیقتر نفس میکشم این هوا را و‌ ذوق میکنم که چه خوب تابستان گرم بلاخره داره میره.خلاصه که اگر شما هم از پاییز دوستان و سرما دوستان هستید‌ ، چشمتان روشن، بلاخره داره میرسه.

*شب قبل همسفر میپرسه، برای صبحانه با پنیرت چی دوست داری؟  دوست دارم نعنا بریزه روی پنیر و صبح که ساندویج کوچکم گاز میکنم وایمیلهامو چک میکنم، به خودم میگم حواسم باشه مسواک بزنم، یک‌موقع ذره های کوچک نعنا روی دندانم نمونه و آبرو ریزی بشه، هی فرصت نمیشه و‌هی تا ظهر موقع حرف زدم سعی میکنم مواظب باشم و‌ آخر سر به بهونه ای ماسک میزنم تا خیالم راحت بشه ، تا بلاخره ظهر فرصت میشه نگاهی به آینه بندازم و میبینم، آخییییش، مشکلی نبوده، چند دقیقه بعد همسفر جانمان پیغام میگذارد که مریییییی جان، صبحانه ات را خوردی؟ مری جان:بله، ممنون، دستت درد نکنه. همسفر جان:مری جان، یادم رفته نعنا بریزم روی پنیرت، مری جان:چییییی؟؟؟؟چرا من نفهمیدم؟ورپریده، از صبح تا الان نگران نعنا بودم، خوب صبح میگفتی. همسفر جان:مشنگ جان، یعنی تو نفهمیدی؟یعنی پنیر ساده و طعم دار فرقی نداره،یعنی باز تو بدو بدوهات صبحانه خوردی؟یعنی...همیجوری کمی پند و اندرز همسرانه میدهد و بلاخره تماس قطع میشود. همین جوری شده که من عاشق صبحانه های روزهای تعطیل و با فراغ بال و با طعم کردن مزه ها میشوم.

*مهمان دارم، از نوع چند روزه و‌ از نوع نه چندان راحت و از نوع بای بای تنهایی و‌آرامش خونه. یک عروس کمی تا قسمتی شوت و شلخته را تصور کنید با یک مادراین لای کمی تا قسمتی شدید وسواسی. خدا صبر همسفرجانمان را زیاد کند الهی.


بلاخره سلام به روی ماهتون

اینجانب بعد از یک‌عالمه روز بی نت بودن (دقیقا از همان روزی که  آخرین مرتبه اینجا نوشتم) بلاخره امروز صبح نت دار شدم، به جان خودم رسما سرویس شدم از منگیت، وبلاگ بازی و اینستا بازی و این قرطی گریها به کنار، رسما تمام کار و بار زندگیمان فلج شده بود. خواستیم برویم سینما، نه میتوانستیم فیلمها را چک کنیم نه سانسها، خواستیم بلیطهای قطار چک کنیم، خواستیم با والدینمان، با برادر جانمان حرف بزنیم نشد، زبان خواندن، اخبار دیدن و...، به طور کلی ۹۰درصد کارهای خانه ما به حالت اغما رفته بود و من یکی فاصله کمی تا دیوانگی یافتم.الحمدالله سرکار هم که فرصت سرخواراندن پیدا نمیشود چه برسد به انجام کارهای ذکر شده، خلاصه که روزگاری داشتیم، ندیدنی. امروز که بلاخره چراغهای مودم روشن شد، از خوشی فلج شدم، چهار ساعت، دقیقا از ۱۱تا ساعت ۳بعد از ظهر با برادرک حرف زدم و عشق کردم بعد از مدتها(خواهرشوهرانه:همسر برادرک هم نبود و لذتی داشت این حرفیدن بدون سانسور و با فراغ باااااال).

دلم پر میزند بیایم به خانه هایتان و بفهمم چه خبر است، انشالا اگر برسم.

*شرط بازی امروز را به پدر جان باختم، لحظه های آخر نزدیک به برد بودم،‌ولی...پرسپولیس، تو روحت...

*

سپیده عزیز،

رفرنس انجام تستهای میکروبی سطوح و هوا و فینگر، bp 2015 وusp38  هست. در مورد حد مجاز تو‌ی رفرنسها  اشاره ای نشده و به صورت صحه گزاری درون سازمانی  تعیین شده. حد مجاز قارچ برای همه جا صفر و برای باکتری کمتر از ۳۰تعیین شده است.

امیدوارم جواب سوالت را گرفته باشی. متاسفانه من اطلاعات بیشتری در زمینه  میکروبی ندارم.

سلام به روی ماهتون

اینجانب یک عدد مریم هستم که حدود یک هفته نت نداشتم وپوستم کنده شد از خماری، باور بفرمایید انگار فلج بودم و امشب که بلاخره نت منزل ‌وصل شد یک نفس راحت کشیدم. تازه تلفن خانه هم قطع بود، کلا ارتباطمان با دنیا در حد زیر صفر شد والبته وقتی پنجشنبه و‌جمعه بدون نت باشی وخونه خودت هم باشی، آشپزی میکنی، استخر (این یک هوراااااا) میری، خانه تمیز میشه بلاخره کتاب میخونی و...

خلاصه که این از آخر هفته من، یک چیز بامزه بگویم برایتان از استخر، اینجانب، مریم خانم ، تا این سن تجربه حضور در استخر روباز داخل مملکتی نداشتم، اصلا نمیدانستم در بیخ گوشم و زیر سایه پرچم مقدس همچین چیزی وجود دارد، خلاصه که فهمیدم وجود دارد ودوپا قرض کردم و همچینپریدم تا به آب رسیدم، چشمتان روز بد نبیند، حس مادر جانم را پیدا کردم (مادر جان در بلاد آنور آبی، با پوشش کامل در کنار سواحل نشسته بودند و خیلی هم معذب بودند، اینکه چه اصراری برای حضور در لب آب داشتند را من نمیدانم، شمادانستید، منرا هم آگاه کنید)، خلاصه که اوضاعی بود، تصور من از استخر رفتن توی آب پریدن و آب بازی یا شنا کردن هست، اینکه آدم چندین ساعت کنار آب ریلکس کند و‌حتی انگشتش خیس نشود، کمی برای من غیر قابل  باور هست و البته بعضی چیزهای دیگر هم.

*از دیگر اتفاقهایی که در دوران بی نتی افتاد تغییر نوع چای مصرفی ما بود، مدتها همسفر جان روی مغزاینجانب اسکی فرمودند که عیال، چای فقط چای شمال، از همونها که دانشجوی ما درست میکنند و البته عیال هم‌که من بودم زیر بار نمیرفتم، چرا؟دیر دم میکشید، مزه اش هم عجیب بود، چای احمد هم نبود، اینکه چه شد اغفال شدم و زیر بار این تغییر رفتم را نمیدانم، والا نمیدانم، خودم هم هنگم،فقط میدانم یک آخر هفته بی نت ماندیم و این اتفاق  افتاد.خلاصه که در راستای مصرف تولیدات ملی و داخلی !!!چای فقط چای وطنی  شد.

*روز شنبه،روز عجیبی داشتم در کار، عجیب، سنگین و‌مزخرففففففف، آنقدر استرس کشیدم و تنش داشتم که سردرد لعنتیم بعد از کدتها برگشته و جایتان خالی که تمام گردنم را هم درگیر کرده و سه روز هست که در حال مرگم، اگر فکر کردید که همسفر در حال پرستاری مریم جان هست نخیر،ایشان بلاخره لب به اعتراض گشودند و تهدید کردند که ای مری جان، تکلیف خودت و‌کارت و زندگیت را مشخص کن، یا مثل آدمیزاد با ورود به منزل کار و دغدغه اش بگذار پشت در(این مورد را هر چه کردم نتوانستم یاد بگیرم)، یا کلا در کارخانه بمان و خونه نیا، یا کلا یک‌کاری بکن، این نشد زندگکی و البته یک عالمه حرفهای دیگر، خلاصه در حال تمرین هستم، تا بتوانم اینقدر درگیر کارم نباشم، حدود یک ساعت هست به‌آن  فکر نکردم، ببینم تا کی دوام می آورم.

**دوست عزیز، شماره ای که برای تماس گذالشتید، یک رقم کم دارد، زمینه کاری درست هست، من در زمینه تجهیزات پزشکی کار میکنم، البته میکروبیولوژیست نیستم، سوالتان را از همکارها پرسیدم، جواب که به دستم رسید خبرتان میکنم.