مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

شبتون به خیر باشه الهی

دقت کردید لذت خوابیدن روی تشک یخ کرده زیر کولر در کنار یک پتوی نرم آلو، چیزی شبیه خود بهشته؟ کشمکشی داریم این شبها سر روشن یا خاموش بودن کولر، خداوند متعال قدرت منرا برای حفظ اقتدارم در چهاردیواری تقویت کند الهی.

جانم برایتان بگوید، خرید هدیه برای دوستانم برای من بسیار سخت است، هرچقدر شناختم نسبت به دوستان کمتر باشد، سختتر هم‌ می شود. فردا تولد مدیر جان است، هدیه خریدن برای مدیر کمی ماجرا را پیچیده هم میکند، خدا نکند که از همسفر هم مشورت بخواهم، او دیگر خرید را عملا غیر ممکن میکند، از سر شب تا حالا در خیابان چرخیده ام، کتاب پسندیدم، دی وی دی موسیقی محشری را انتخاب کردم، یک دفترچه دوست داشتنی برداشتم،یک ماگ نازنین دیدم،همه از فیلتر همسفر رد شد، مدل رد کردن هم میدانید چطوری است؟ اصلا نظر نمی دهد، اصرار میکنم،  نظر میدهد و خرید را وتو میکند، چرا؟ چون من با سلیقه خودم دوست دارم خرید کنم نه سلیقه هدیه گیرنده.همه آنها را هم که امشب انتخاب کردم خودم دوست داشتم و از دید همسفر هدیه مناسب مدیر نبود.

انتخابهای مرا برای هدیه دید  که گفتم؟ فکر میکنید چی خریده شد؟ دستکش چی چی چرم. سلیقه کی بود؟ قطعا من نه.

* مدیر جان اهل دود و دم نیست، بسیار بسیار هدیه دادن فندک را دوست دارم، همسفر نظر میدهد، چون خودت عاشق فندکی.

شب به خیر ، برید بخوابید نصف شبی.

سلام علیکم

تا حالا تونستید در زمان یک ربع، نزدیک به ده اشتباه خطرناک کاری انجام بدید؟ به نظرتون غیر ممکنه؟ ساعتی پیش به من ثابت شد که میشه، ناجوانمردانه هم میشه.

توی ۱۵ دقیقه نفس هم نتونستم بکشم، اوففففف، هنوز هم توی وجودم داره میلرزه، اشتباه پشت اشتباه. بدتر از همه میدونید چی سختش میکته ؟ کسی نباید میفهمید، یک عالمه جیغ خفه شده در گلو دارم که منتظرم تایم اداری تمام بشه و برم خونه بکشم.

سلام علیکم

تا حالا تونستید در زمان یک ربع، نزدیک به ده اشتباه خطرناک کاری انجام بدید؟ به نظرتون غیر ممکنه؟ ساعتی پیش به من ثابت شد که میشه، ناجوانمردانه هم میشه.

توی ۱۵ دقیقه نفس هم نتونستم بکشم، اوففففف، هنوز هم توی وجودم داره میلرزه، اشتباه پشت اشتباه. بدتر از همه میدونید چی سختش میکتع؟ کسی نباید میفهمید، یک عالمه جیغ خفه شده در گلو دارم که منتظرم تایم اداری تمام بشه و برم خونه بکشم.

سلام علیکم همگی

بعد از مدتها مجبور شدم کارخونه بمونم، مجبور که میگم یعنی مجبورها، اگر کسی دوروبرم نبود چندتا جیغ بنفش میکشیدم.

تو حال گیری کارخونه موندن، مجبور بودم چندتا لیبل بچسبونم، خوب نمی چسبید، از چسب آبکی استفاده کردم، فکر کنم سالها بود با این چسبها کار نکرده بودم، نتیجه چی شد؟؟؟ گند زدم، تمام دست و بالم چسبی شد. الان هم نشستم مثل مشنگها گوله گوله های چسب را از دستم جدا میکنم.

خوبین شماها؟ خوش میگذره تو خونه، در کنار کانون گرم خانواده، با یک لیوان چای محشر؟

من چای میخوام در حد مرگ، خدماتی مهربونمون که این موقعها به دادم میرسید الان نیست، یک پسرک اخمو هست و سماور را هم خاموش کرده.

نق زدن بسه، فعلا

سلام

صبح زیبای شهریوریتون به خیر

میگما، هرموقع حس کردید  که روح و روانتون از فضای و عجیب غریب اقتصادی این روزها خسته است و ارامش لازم داره، کمی صبح زود بیدار بشید و بوی خوش صبحگاهی شهریور را ببلعید.  یک عالمه به ته نشین شدن سوالهای ریز ریزی که تو ذهنمون میچرخه و تکرار میشه کمک میکنه،از اینها که اینطوریه:

چرااا؟ مگه میشه؟ آخه چطور؟ چه اتفاقی  می افته؟ قراره چی بشه؟ چکار کنیم؟؟؟

همه اینها را میزنه کنار و یک حس خوب تو ذهنتون به جریان میندازه.

بازهم صبح زیبا و محشره شهریورتون به خیر و خوشی.

*عطر پاییز زیبا حس کردید؟