مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

نیمه شبتون خوش باشه الهی

اگر از شما بپرسند کدوم دلچسبتره؟ چیو انتخاب میکنید؟

*یک طرفه شدن چالوس تو اوج شلوغی و ترافیک و رهایی هزاران ماشین یا اولین دوش آب گرم تو خونه خود آدم و شستن غبار و خستگی راه؟

هردو  اتفاق محشره.

سلام

به لطف بانوی مزرعه دار  که زیر آفتاب داغ  مشغول کار بود  توت فرنگی چیده ام، آنقدر ذوق کردم که  بقیه ماشینها هم سطل به دست روانه مزرعه شدند.

مثل دختربچه های لوس که با هرچیزی جیغ میزنند، دست به جوجه اردکها زدم و ذوق زده از نرمی تنشان جیغ زدم.

بوته های سیر را از زمین درآوردم و مست شدم از بوی خوششان.

زندگی کردم این روزها را.

*شمال عجیب بوی آشنا دارد، تپش قلبم خیلی لوس بالا میرود.

سلام

تو شلوغ پلو غیهای تعطیلات تونستیم یک کنج خلوت پیدا کنیم لب آب و جدی جدی ریلکس کنیم. بی خیال پیشروی ماسه های به لباسم شدم و لب آب نشستم. لذتی داره تلاش من برای چاله سازی  و حمله های دریا برای چاله پرکنی.  از دوتا قلب در  هم فرورفته کنارم که دوتا کفترعاشق کشیدند و یک تیر هم از میانشان عبور داده اند، تقریبا چیزی نمانده. این هوای خنک و حال و هوای دریا از ته دلم میگذراند که ایکاش این تعطیلات طولانیتر بشه، خیلی طولانیتر.

سلام

روز و روزگارتون خوش باشه الهی

لب آب نشستم، آسمون بین روشنی تاریکی درگیر شده و یکی از قشنگترین غروبهای عالم  را جلوی چشمم آورده. یکی از فانتزیهای دوست داشتنیم داره اتفاق می افته، خودم هستم و خودم و یک صندلی که لباسم ماسه ای نشه و یک کتاب که سورپرایز همسفر بود برای شروع خرداد . ساحل هم جزو معدود تکه های تمیز از خزر هست و حالم عجیبان غریبان خوبه و ایکاش که شما هم خوب باشه.

*بعدا نوشته: آدم فانتزی هم که میسازد باید حواسش به اینکه صندلی اش، تکیه گاه داشته باشه، باشه، وگرنه کمرش خشک میشود مثل من. تازه باید حواسش باشد که در فانتزیش، فکری هم برای پشه ها بکند، لعنتیها کبابم کردند.


در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

کلا حال میکنی از اینکه ما چاره ای جز تسلیم نداریم جلوی تو، خیالی نیست، تو خدایی قدرتمندانه کن، ما بندگی ضعیفانه و تسلیمانه و کوفتانه.