مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است


سلام به روی ماهتون.

اینجانب خسته و کوبیده چند دقیقه ای هست که رسیدم به خانه برادرک و  وسایل سفر در سفر دوم را جابجا کردم و وسایل سفر در سفر  فردا صبح را اماده کرده ام و پخش شدم روی تخت. به لطف کمی تپه نوردی و بدن ورزش ندیده، تمام سلولهایم دردمند شده و امیدوارم تا فردا صبح بهتر بشم،چون سفر آخر پر از تپه نوردی و پیاده روی هست.

دوستان جایتان خالی در کوچه پس کوچه های پراگ. قدم زدنهای روزانه و شبانه اش عالی بود و عشق به تنمان تزریق میشد از فضای پر حسش. اگر مثل ما خیلی به حرف دیگران که هی میگویند پس چرا پاریس نمی روید و دنبال جاهای خیلی اسم دار نیستید،این کشور زیبا را از دست ندهید.هم زیباست، هم هزینه پایین دارد و هم بازهم زیباست. خیلی هم لازم نیست وارد هر ساختمان تاریخی بشوید. صرفا قدم زدن توی کوچه ها حالتان را جا می آورد. فقط مواظب صرافیهای ناجوانمردش باشید،بعضیهایشان عجیب نقره داغتان میکنند البته که نتوانستند سر ما کلاه بگذارند.

*یک چیزی بگویم در گوشتان؟دلم میخواهد این با برادرک بودنها را به همه تنم تزریق کنم و نگهدارم حالش را برای روزهای دوری. نمیخواهم پیشواز  روزهای غمگین بروم اما دلم پر میزند برای بودنش،داشتنش،شنیدنش. میدانید بدترین چیزهایی که اینجا میبینم چیست؟دلتنگی جوانکهای شبیه برادر که هنوز هم نتوانستند بفهمند کدام وری هستند. هنوز هر خبری میشنوند دلشان میریزد برای آنور و سرگشته میچرخند توی فرودگاهها... بی خیال.

*فردا صبح عازم مایورکا هستم. نائب زیاره دوستان خواهم بود و انشالا اگر نت داشتم احوال جویتان.



صبح زود هست و تو هوای خنک زیر پتو منتظر برادرک و همسفر هستم که رفته اند ماشین را بگیرند و بیایند و انشالا سفر در سفر دوم را شروع کنیم.یک دستی هم تو وبلاگ دارم  و دستی دیگه با خواهرک صحبت ردو بدل میکنیم. خدا پدر مادر اینترنت را بیامرزد که لحظه لحظه میتوانی در کنار خانواده باشی و لحظهایت را تقسیم کنی.چشمتان روز بد نبیند. هی من لباسهای سوسولی اوردم،هی باید کلاه و کاپشن بپوشم. کلا در حال لرزیدنم.



توی نوروزهای روتین زندگی من، روز اول فروردین معمولا بسیار شلوغ برگذار شده، اما امسال که سالم متفاوت و در سفر شروع شد، با حضور در یک مهمانی نوروزانه تا نیمه شب،عملا تمام ساعات امروز در رختخواب و خوابالو گذراندم. این تو رختخواب موندن یک حسن داشت و اینکه بعد از چند روز بدو بدو،فرصتی پیش امد که بتونم همه تبریکهای نوروزی دوستانه و همکارانه را بفرستم و از ناراحتیهای بعد از عید جلوگیری کنم.منتها با توجه به خوابالودگی و حضور زیر پتو امیدوارم سوتی تلگرامی نداده باشم. به دلیل دور بودن از خانواده و اقوام غم عیدی نگرفتن داشتم که مادرجان با نشان دادن عیدیهای دریافت شده برایم خیالم را راحت کرد.اگر دریافت عیدی من سوال هست برایتان باید بگویم که بله،من هنوز از عمو و عمه و خاله و مادربزرگ و ...عیدی دریافت میکنم و این عیدانه ها علی رغم مبلغ کمشان بسیار دوست داشتنی هستند.

*یک نکته بامزه برایتان تعریف میکنم از مهمانی روز اول فروردین خانه مادربزرگ. این مهمانی برای مادربزرگ بسیار مهم هست و غیبت در آن تبعات بسیار سنگینی دارد و به عنوان مثال من باید تا ماهها تکه های مادربزرگ جان را پذیرا باشم که چرا حضور در بلاد فرنگ را به حضور در مهمانی ایشان ترجیح دادم.حضور من در مهمانی همیشه به عنوان یک پای ثابت ظرفشویی نهار تعریف شده است و این غیبت امسال باعث شده،عزیزان جایگزین مراتب دلتنگی خود را با گذاشتن عکس من روی مایع ظرفشویی نشان بدهند و هی سلفی بگیرند و بفرستند و ناسزاهای ریز ریز هم تحویلم بدهند که چرا ترک پست کردم.

**در سفر اولی که در طول سفر بلند مدتم واشتم،تجربه های خوبی پیدا کردم. از معضل دستشوییهای و پارکینگهای گرانقیمت که بگذرم،دیدارهای شبانه از شهرهای زیبا خاطره بسیار خوبی برایم داشت. به این نتیجه رسیدم که اگر میخوام افسونگریهای اینجا را ببینم،حتما شبگردیهای طولانی مدت داشته باشم.جایتان خالی برای تماشای مناظر و مناطق و رفتارهای خاص اینجا.

***حضور زیاد من در اینجا را به گذارید به وفور اینترنت در همه جا و وقت ازاد.سفردر سفر دومم از صبح پنجشنبه آغاز میشه و امیدوارم در آنجا اوضاع هوا جور دیگری باشد. خفه شدم از بس لایه لایه پوشیدم و کلاه و شال گردن پیچ  قدم زدم.


صدای هایده تو سالن چرخید و هی تکرار کرد:وقتی میایی صدای تو از همه جاده ها میاد و من هی عشق کردم در آغوش برادرک و سعی کردم به یاد نیارم که میشد هیچ کسی از مهمانهای امشب اینجا و دور از خانه نباشند اگر اوضاع جور دیگری بود.سعی کردم فقط فکر کنم که حال همگیشان خوب هست حتی دور از خانه. فکر کنم که مگر قشنگتر از این لحظه و این آغوش هم هست؟ بی خیال دلتنگی که گاهی  قلب را فشار میده . بی خیال تمام لحظه هایی که میشد با هم بود و به لطف تنگ نظرها نشد که اتفاق بیافته.

روزهای بهاریتون پر باشه از گل و بلبل.