مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام به روی ماهتون

یکی از خیلی چیزهایی که تو دنیا منرا ازار میده، بوی بد عدق آقایانه است. اصلا نمیدانم چرا وضعیت این تو بعضی برادران اینقدر شدید است،  فکر کنید طرف تو حلقت هم ایستاده باشه، تمام وقت نفسم را نگهداشته بودم و در آستانه خفگی بودم که بلاخره ولم کرد، ایییییش، حالم به هم خورد، دلم نیامد تنهایی حال به هم خوردگی داشته باشم، گفتم حال شما را هم بد کنم.

آقا، داداش، اخوی، مذکر، دوش بگیر جان هرکی دوست داری.

سلام

شنبه زیبای اردیبهشتی به خیر و خوشی باشه انشالا برای همتون.

نمیدونم برای شما هم اسمهایی وجود داره که خاص باشه و هرکسی که اون اسم را داشته باشه، تو ذهنتون هایلایت باشه؟ اسمهای زیادی تو ذهن من پررنگه و یکی از اونها اسم ناصر هست. هرجایی من این اسم را بشنوم قطعا سرم برمیگرده و هرکسی این اسم را داشته باشه یه جورایی خاص میشه برای من. حالا به همه اینها اضافه کنید اولین هدیه همسفرت آلبوم باران عشق باشه و سالهای سال هی گوش بدی و گوش بدی و به خصوص  هرموقع از همسفرت دلشکسته باشی، هر موقع استرس داشته باشی، هرموقع غمگین باشی بزاری رو تکرار و بارها و بارها بزاری صدای باران تو گوشت تکرار بشه، اون موقع فوت یک عزیز ناصرنامی خیلی غمگینت میکنه. خبر فوت را که دیدم انگار تمام لحظه های تلخی که با اون اهنگها حالت خوب میشه تو سرم چرخید.  مشنگانه به ناصر جانم زنگ زدم و پرسیدی خوبی داداش؟

حال دلتون خوب باشه انشالا.

سلام

خانه پدری هستم و از مادرک سراغ یکسری مدارک را میگیرم. آدرس که میدهد، میگوید کمد قهوه ای، اتاق برادرک. اتاقهای اینجا هنوز با نامهای قدیمش اسم برده میشود. اتاق کنکور مریم، اتاق برادرک، اتاق سرده. به این اسمها نخندید، داستانهایی دارد پشت سرشان. اتاق کنکور، صرفا چون من اولین کنکوری بودم، پسوند مریم را دارد، وگرنه هرسه تایمان در همین اتاق روزهای مشنگ پیش از کنکور را گذراندیم. اتاق سرده، نه اینکه همیشه سرد باشد، در نیمه اول سال، چنان گرم میشود که دقایقی در آن میتواند آدم را پخته تحویل دهد و در نیمه دوم چنان سرد میشود که فرقی با فریزر ندارد و اما اتاق برادرک:

الهی که قربانش بروم که دلم برایش ذره ای شده است. اصرار عجیبی به حفظ کتابها و دفترهایش از اول ابتدایی داشت و دارد. تمام این کتابها که از  ۱۲ سال قبل از دانشگاه و ۴ سال دانشگاه و نشریات مدل به مدلش عجیب و غریب زیاد کرده است، در این اتاق نگهداری میشود و مدل به مدل پوستر روی دیوارهایش هست و هر طرف میچرخی نشانی از برادرک دارد. الان هم که نیست اصرار عجیبی به حفظ همه کتابها و کاغذها دارد و مکافاتی دارد مادرک در خانه تکانیهای همیشگی و نقل و انتقال این کتابها.

ببین یک اتاق برادرک گفتن مادرکم، چطور اسرار خانه پدری را اینجا روی دایره ریخت.

شبتون خوش

سلام

نتیجه چهارشنبه قشنگی که تعطیله، شده یک حیات خلوت قشنگ و پر گل و گلدون.

سه سال، دقیقا سه سال طول کشید تا تصمیمی که برای حیات خلوتمون داشتیم عملی کنیم. گلدونهامونو بردیم پیش باغبان مهربون که با حوصله جواب تمام سوالهای مشنگ منرا در مورد گل و گیاه که شکر خدا ذره ای هم در موردشون اطلاعات ندارم ، میداد و با خاک خوب و گلهای خوشگل برگردوندیم به خونه. هی نگاهشون میکنم، هی حس میکنم وسط یک باغ گلم.

سلام

ظهر زیبا و بارونیتون به خیر

وقت نهار و علی رغم اصرار دوستان که بیا بریم نهار امروز دیزی دارند و لازانیا، بر خودم غلبه کردم (۱)و در حال خوردن خیار و هویج پای سیستمم هستم و همینطوری هم گروه تلگرامی شکایت مشتری را میچرخم و عکسهای مورد شکایت را بالا پایین میکنم تا بتونم یک جوابی برای بیمارستان پیدا کنم و از مهلکه جان سالم به در ببرم، یک دفعه به خودم اومدم و میبینم عجب پوست کلفت چقری شدم، نهار میخورم با چاشنی تصاویر خون آلود، آخه این بود هدف از زندگیم؟

(۱) دلیل همراهی نکردن با دوستان مناعت طبعم نیست. صبح همینها اغفالم کردند و با بهانه دو لقمه املت، یکی از چربترین املتهای عمرم را به خوردم دادند و کیف کردم و البته با این حجم ورود روغن کل سیستمم هنگیده، طاقت یک شوک جدید تو یک روز  را ندارم.