سلام
نمیدونم بعد از چند وقت، فرصتی پیش اومده تا چند دقیقه روی تخت خوابم دراز بکشم و بدون هیچ کاری خیره به پنجره بزرگ اتاق بشم، برف نم نم می باره و تقریبا تمام درختهایی که میتونم از پشت پنجره ببینم سفید پوش شدند. اگر از صدای پدر و پسر که از طبق پایین میاد فاکتور بگیریم ، تنها چیزی که میشنوم صدای بارش نرم برف هست، یکجور عجیبی آرام بخشه و آدم را ریلکس میکنه.
دو سه روزی هست که گرفتار آنفولانزا شدم، البته امسال تا الان خدا را شکر درگیر بیماری نشده بودم و فکر میکنم استفاده از واکسن بی تاثیر نبوده، اما بلاخره گرفتار شدم ،هرچند که خیلی شدید نیست ولی خوب بی حالی داره.
چمدانها را کنار اتاق مهمان گذاشتم ، یواش یواش مقدمات سفر را آماده میکنم، چک لیستم تکمیل میشه، با برادر و دوستانش برنامه میریزیم، نمیدانم چطور پیش میره فقط فعلا از لحظه لحظه اسفند لذت میبرم.
موهایم را خیلی دوست داشتم، به ویژه وقتی یک طرف می یافتم و از یک طرف آویزان میشد. امسال روزهای سخت زیاد گذروندم ، شخصی و کاری به یک جاهایی جدی جدی کم آوردم ، یک قراری با خودم داشتم، برای گذشتن از هرآنچه امسال آزارم داده بود، برای گذشتن از هرکسی که برایش مهم نبود چه بر سرم می اورد، از عزیزترین دلبستگی شخصی خودم گذاشتم که تا یادم بماند از دیگران و چیزهای دیگر هم میشود گذشت، لحظه ای که زیر دست آرایشگر ، خط برش را نشان دادم، وقتی پرسید مطمینی، انکار که تمام تلخی امسال برای ثانیه ای از ذهنم گذشت و مطمئن شدم. نمیدانم چند سال دیگه بافتن موهام ممکن میشه، نمیدونم اصلا فرصتی برام میمونه که موهای بافته ام را ببینم یا نه، اما یک چیز را میدونم ، فرصت آزردنم را به دیگران نمیدهم.
به به سفر قطعی شد
خیلی خوشحالم براتون
تونستین و فرصت شد تو این برنامه ریزی ها اینوری هم بیایین
موهات هم مبارکه.
بلاخره بله،قطعی شد، هرچند که من پر از دلشوره هستم تا روزی که بلاخره بپرم، از بس که این دفعه ماجرا داشتم. خوشحال میشم فرصتی پیش بیاد، به ویژه روز سه شنبه باشه و تو کافه باشی و من نگاهت کنم که چطوری مهربونی روی فنجانها میکشی
مبارکه موهات عزیزم
پیشاپیش هم سفر به خیر و خوش باشین
ممنون از لطفت عزیزم