مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

یکی از پرسنل من امروز اخراج شده، به یک دلیل احمقانه ،عصبانی هستم، ناراحت هستم ، هزار جور مغزم را بالا پایین کردم که چکار می‌تونستم انجام بدم تا این اتفاق نیفته، به جایی نمی‌رسیم.

توی ذهنم، توی قلبم دنبال علت اتفاق درون خودم میگردم ، به همان دلیل غلط که اگر الان وسط خیابان ، بین دو غریبه هم دعوا بشه درون خودم ، دنبال علت اون میگردم.

نظرات 2 + ارسال نظر
نسیم دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 09:52

شاید خطایی کرده
شاید بتونی پادرمیونی کنی برای برگشتش

خطا کرده، پادرمیانی هزینه زیادی داره برام.

پت یکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت 22:46

عیینننن مننننن
زلزله و سیل و سونامی اون سر دنیا رو هم ممکنه به خودم ربط بدم
در مورد پرسنلتون، مشابه این موضوع رو داشتم. یک سال طول کشید تا هضم کردم که مسئول حفظ شغل اون فرد من نبودم. همونطور که مدیرهای منم مسئول این نیستند که من شغلم رو حفظ کنم. مدیرها، تنها کاری که به عهده شونه حفظ خود کار در حد وسع و اشلشون هست، نه حفظ کارمند

حس بدیه، اینکه خودت را مسئول تمام اتفاقهای بد دنیا بدونی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.