مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

یکی از لذتهای زندگی  من آشپزی کردن برای پسرکم هست و البته آماده کردن تغذیه روزانه اش و چیدن کوله پشتی. این دقایق یک‌ مدیتیشن خوب برام می‌سازه. بنا بر چالشهایی که با مهدکودک فعلی دارم ، می‌خوام مهدکودک را عوض کنم و مهد جدید که پسندیده شده میگه خودمون نهار میدیم، الان مجبورم به خاطر یک عالم فاکتور جورواجور ، آشپزی برای پسرک را تعطیل کنم. 

یک وقت‌هایی که زمان بیشتری داشته باشم یک نان و پنیر قلقلی درست میکنیم ، گردو و نعنا خشک و نان خشک و پنیر  میکس میشن و توی دستم قلقلی میشن و پسرک چشماش برق میزند.

به خاطر بازدید مهد جدید، دیرتر میرم کارخونه. اسنپ  گرفتم ، لیدی شوماخری راننده هست، تمام تزریقهای ممکن روی صورتش و احتمالا بقیه جاها انجام شده و موزیکهای جینگولکی هم گذاشته و من متعجب از ارتفاع ناخن‌هایش مبهوت مدل رانندگی لیدی هستم، لامصب دست فرمانی داردها ، فضولی تا پشت لبم اومده که چرا اسنپ، فعلا قدرت ادب بیشتره، تا چی پیش بیاد.

فعلا سالم به مقصد برسیم انشالا 


سلام

صبح زیبای بهاریتون خیر و خوش

نوشتنی زیاده اما یک اتفاق دیشب عامل نوشتن پست امروزه.

تلاش میکنم امسال وقت بیشتری با پسرکم داشته باشم، تو این چند روز خوب بوده و عکس العمل پسرکم عالیه، یک قدم من برداشتم، ده قدم  اون نزدیک شده. دیشب بعد از کلی بازی بازی، در حال نی نی بازی بودیم، همینطوری که توی بغلم بود و با چشمهای سیاه خوشگلش نگاهم میکرد گفت من کوچولو بودم تو دلت بودم؟

میدونید این یکی از ترسناکترین جملاتی بود که منتظرش بودم، خیلی خیلی ترسناک ، اما اتفاق افتاد ، هرچند خیلی کوتاه و گذرا و این اول داستانه ولی اتفاق افتاد. قلبم کوبید و‌کوبید، همسفر بیمار و بدحال در اتاق دیگه و دور از دسترس بود، تمام توانم را جمع کردم که لبخند از لبم نره، اشک به چشمم ندوه و جواب نه مامان جان، تو دل یک خانم دیگه بودی، اما خیلی زود بعدش اومدی تو قلب من، تو زندگی من، پرسید الان توی دلت چی هست، گفتم معده، روده، کبد، کلیه،...

اسم کلیه که اومد خندید ،بنا بر شغل من در مورد کلیه زیاد شنیده و سریع به جیش ربطش میده، موضوع عوض شد، ماشین تازه خراب شده به میدان اومد تا تعمیر بشه و قلبم چلونده شد که داستان چطور پیش میره.

برایم دعا کنید، آرزو کنید که لحظات زندگیش را تلخ نکنم