سلام
یکی از لذتهای زندگی من آشپزی کردن برای پسرکم هست و البته آماده کردن تغذیه روزانه اش و چیدن کوله پشتی. این دقایق یک مدیتیشن خوب برام میسازه. بنا بر چالشهایی که با مهدکودک فعلی دارم ، میخوام مهدکودک را عوض کنم و مهد جدید که پسندیده شده میگه خودمون نهار میدیم، الان مجبورم به خاطر یک عالم فاکتور جورواجور ، آشپزی برای پسرک را تعطیل کنم.
یک وقتهایی که زمان بیشتری داشته باشم یک نان و پنیر قلقلی درست میکنیم ، گردو و نعنا خشک و نان خشک و پنیر میکس میشن و توی دستم قلقلی میشن و پسرک چشماش برق میزند.
به خاطر بازدید مهد جدید، دیرتر میرم کارخونه. اسنپ گرفتم ، لیدی شوماخری راننده هست، تمام تزریقهای ممکن روی صورتش و احتمالا بقیه جاها انجام شده و موزیکهای جینگولکی هم گذاشته و من متعجب از ارتفاع ناخنهایش مبهوت مدل رانندگی لیدی هستم، لامصب دست فرمانی داردها ، فضولی تا پشت لبم اومده که چرا اسنپ، فعلا قدرت ادب بیشتره، تا چی پیش بیاد.
فعلا سالم به مقصد برسیم انشالا