مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

یکی از لذتهای زندگی  من آشپزی کردن برای پسرکم هست و البته آماده کردن تغذیه روزانه اش و چیدن کوله پشتی. این دقایق یک‌ مدیتیشن خوب برام می‌سازه. بنا بر چالشهایی که با مهدکودک فعلی دارم ، می‌خوام مهدکودک را عوض کنم و مهد جدید که پسندیده شده میگه خودمون نهار میدیم، الان مجبورم به خاطر یک عالم فاکتور جورواجور ، آشپزی برای پسرک را تعطیل کنم. 

یک وقت‌هایی که زمان بیشتری داشته باشم یک نان و پنیر قلقلی درست میکنیم ، گردو و نعنا خشک و نان خشک و پنیر  میکس میشن و توی دستم قلقلی میشن و پسرک چشماش برق میزند.

به خاطر بازدید مهد جدید، دیرتر میرم کارخونه. اسنپ  گرفتم ، لیدی شوماخری راننده هست، تمام تزریقهای ممکن روی صورتش و احتمالا بقیه جاها انجام شده و موزیکهای جینگولکی هم گذاشته و من متعجب از ارتفاع ناخن‌هایش مبهوت مدل رانندگی لیدی هستم، لامصب دست فرمانی داردها ، فضولی تا پشت لبم اومده که چرا اسنپ، فعلا قدرت ادب بیشتره، تا چی پیش بیاد.

فعلا سالم به مقصد برسیم انشالا 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.