مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام به روی ماهتون

شنبه زیبا و سردتون به خیر و خوشی

وقتی هوا اینجوری سرد میشه من یه حال خوشی پیدا میکنم که حد نداره، عشق میکنم از این سرما و هوای یخی که میره که زیر پوست آدم

جایتان خالی امروز یکی از همکارها نون خامه ای آورده بود شرکت( اسمش احتمالا همینه، شنیدم جاهایی هستند که به این تپلهای پرخامه اسمهای دیگه ای میگن)،در کنار یک لیوان بزرگ چای،  حسابی مشغول عیش و عشرت بودیم، طعم محشرش زیر زبانم بود که اعلام کردند نمونه شکایت اومده، نگاهم به نیمه شیرینی بود و برای تمام کردن روز کاری با طعم شیرینی تصمیم گرفتم ادامه عشق بازی با چای و نان خامه ای را بگذارم برای بعد از بررسی نمونه برگشتی.

تا اینجای داستان چای و شیرینی را داشته باشید تا پاراگراف بعدی

یکی از کارهای من توی شرکت بررسی نمونه برگشتی از بیمارستان  به جهت ریشه یابی و علت یابی برای موضوع شکایت  هست. این نمونه ها متاسفانه گاها آلوده به خون هستند و معمولا پرستارها به جهت کاهش آلودگی و افزایش امکان بررسی تا حد ممکن وسیله را شستشو میدن. مریم جان در سالهای گذشته به دلیل وفور نمونه نسبتا آلوده پوست کلفت شده و از این سوسول بازیهای ژیگولانه و غش کردن ندارد، چیزی که به وفور در بعضی همکارها دیده می شود. از آنجاییکه قدرت بدنی خوبی هم دارد معمولا در باز کردن قطعات وسیله از هم به مشکل نمیخورد و لازم نیست آقایون همکار دستکش دست کنند و یاری کنند، اما...

جایتان نه چندان خالی، نمونه دریافتی امروز آنقدر داغون بود، آنقدر بد بود، آنقدر پرخون بود که نفهمیدم چطور بوی بدش داغونم میکند و تمام نان خامه ای بخت برگشته را از معده به دهانم برگشت میدهد و واویلا ( قضیه کمی کنترل شد و کار به رسوایی نکشید، اما همینکه همکارها مجبور شدند دستکش دست کنند، خیلی ضایع بازی شد.

حالا هردو پاراگراف را هم به هم وصل کنید.

نیمه دوم نان خامه ای نازنینم ناکام موند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.