مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

این روزها خیلی مراعات کمرم را میکنم، کاری که تقریبا هیچ وقت بهش عادت نداشتم، کلا باورم‌نمیشد روزی روزگاری بخوام ملاحظه دردی را بکنم اما ظاهرا سن و سال که بالا میره، شدت درد هم بالا میره یا شاید آدم محتاطتر میشه و گاهی نمیتونه بی خیال درد بشه و مجبوره آسه آسه راه بره.

خلاصه که امروز با حرکت اتوبوس جانمان، یک‌ فشار زیادی به کمرم وارد شد و درد امانم را بریده بود. خیلی اتفاقی مشکلی تو تاسیسات پیش اومده بود و نمی دانم چند مرتبه مجبور شدم پله های پیچ پیچی تاسیسات را بالا برم و پایین بیایم و الحمدالله خوب حال کمر دردم را جا آوردم و الان چارچنگولی وار  از شدت درد حتی نمی توانم راحت دراز بکشم. گاهی جدی جدی فکر میکنم جوانی کجایی که یادت به خیر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.