سلام
این روزها خیلی مراعات کمرم را میکنم، کاری که تقریبا هیچ وقت بهش عادت نداشتم، کلا باورمنمیشد روزی روزگاری بخوام ملاحظه دردی را بکنم اما ظاهرا سن و سال که بالا میره، شدت درد هم بالا میره یا شاید آدم محتاطتر میشه و گاهی نمیتونه بی خیال درد بشه و مجبوره آسه آسه راه بره.
خلاصه که امروز با حرکت اتوبوس جانمان، یک فشار زیادی به کمرم وارد شد و درد امانم را بریده بود. خیلی اتفاقی مشکلی تو تاسیسات پیش اومده بود و نمی دانم چند مرتبه مجبور شدم پله های پیچ پیچی تاسیسات را بالا برم و پایین بیایم و الحمدالله خوب حال کمر دردم را جا آوردم و الان چارچنگولی وار از شدت درد حتی نمی توانم راحت دراز بکشم. گاهی جدی جدی فکر میکنم جوانی کجایی که یادت به خیر