مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است


سلام

هوای نازنین این روزها نوش جانتان. انشالا که بالا پایینهای زندگی اجازه داده باشه حواستون به لحظه لحظه های محشری که این روزها میگذرد باشه.

جای دوستان دوچرخه دوست خالی. این دوروز،در زیر باران خودمان را غرق کردیم در راندن و پازدن. عشق کردم از این خیس شدن زیر باران و حال الانم آنقدر خوب هست که دلم بخواهد با شما شریکش کنم.

*تو باز کردن چندتا گره توی روند زندگی گیر کردم، واقعی تر بخواهم بگم گیر کردیم. خودمون نتونستیم حلش کنیم. متاسفانه توی دوروبرمشاور قابل اعتمادی هم نیافتیم. بلاخره با پرس و جو به یکی از همشهریهای همسفر برخورد کردیم(من یکی از هر راهی بچرخم ،یک جوری به این مشهد نشینها میرسم


سلام

مجددا توی یک جلسه طولانی هستم. خدا را شکر شرحه شرحه کردن من دقایقی هست که به پایان رسیده . در حال حاضر بسیار گرسنه شدم و تنها خوراکی روی میز بیسکوییتهای خشک و بسیار بدمزه هست که حتی با زور چای هم پایین نرفت. تازه بوی خیلی بدی هم داره(من اسانس توت فرنگی اصلا دوست ندارم).

صندلیم جای بدی قرار گرفته و امکان خروجم از سالن نیست و مشکل wcهم وجود داره. خدا هیچ بنی بشری را تو شرایط اینچنینی قرار ندهد الهی.

*حواستون هست چهارشنبه زیبا رسیده؟ به لطف یکی از مدیران گل انشالا فردا به کارخانه نمیام و سنگر خانواده را حفظ میکنم. انشالا یک روزی روی ماه این مدیر جان را میبوسم. فردا قراره دوچرخه سواری توپ داشته باشیم و ۲۴ ساعت خام گیاه خواری. ببینیم چطور پیش میره، انشالا روتینش کنیم.


دوچرخه خریدم،دوچرخه سفید و خانمانه،هورااااااااا.

دوچرخه نازنینم یک سبد خوشگل کوچولو جلویش دارد. دوست دارم خریدکنم و سبدش را پر کنم. دسته گلهای خوشگل خوشگل هم تویش بگذارم و بیایم خانه و پارک کنم

سلام به روی ماهتون

شبتون بخیر باشه الهی

کارگر جماعت( اول خودم) روزتون و روزمون مبارک . انشالا سالیان سال تنتون سالم باشه و جیبتون پر از پول نازنینی که خودتون دراوردین.

معلمهای نازنین (همسفرجانم) روزتون مبارک باشه. انشالا که روز به روز علمتون، دانشتون ، پولهای تو جیبتون بیشتر بشه و بیشتر و البته صبر وحوصلتون.

طبق معمول روزهای شلوغ کاری دارم، (البته که همیشه همینطوره )، بازهم طبق معمول همسفر جانم شکایتهای ریز ریز داره که قرار نیست همه وقت و انرژیت را توی اون کارخونه....(من اصطلاحش را نمیگم، خودتون تصور کنید) بگذرونی و به خونه که میرسی ، کاملا جنازه باشی، حرفهایش را قبول میکنم، قول میدهم که کارم را کنترل کنم، اونوقت بلافاصله یک اتفاقی می افته که مجبور میشم بیشتر بمونم و بدقول بشم.مثلا دیشب واقعا قرار نبود اضافه کار باشم، 5 دقیقه قبل از حرکت سرویس، بارون که چه عرض کنم،سیل از آسمان بارید و اوضاع شرکت در هم پییچید و...

برای روز پنجشنبه قول وقرار جینگولانه ای داشتیم و امروز فهمیدم که ای واااای، شاید مجبور باشم توی یک جلسه بی ریخت که هیچی هم ازش نمیفهمم حضور داشته باشم واین یکی را هنوز لو ندادم و نمیدانم چگونه قرار است لو بدهم.

خلاصه که این از روزگار کاری.

یک عادتی که توی زندگی من و همسفر سالهاست شکل گرفته، اینه که ، وقتی مدتی را آروم و خوب میگذرونیم، ناگهان به فکر زیر و رو کردن زندگی می افتیم، خیلی قشنگ کلنگ دست میگیریم و  میزنیم و میکوبیم، قصدمون تخریب نیستها، صرفا میخواهیم بازسازی کنیم، منتها بازسازیمون کمی تا قسمتی فراوان درد داره. این روزها هم در دوران گند بازسازی به سر میبریم و به این حجم گندی اضافه کنید اوضاع کاری را  و تصور کنید انکه هی محکوم میشود به کم گذاشتن در ساخت و ساز اشیانه پر مهرمان، قطعا همسفر نخواهد بود.خلاصه که جهاد در دوجبهه خانه و کارخانه جانم را گرفته و میگرن جان نازنینم هم بعد از مدتها سراغم امده و گل و بلبلی داریم این روزها، خوبی و زیباییش به گذشتن روزهایم هست. خوبه که میگذره.

*من ویار انتخا*باتی گرفتم.حالم بد میشود از دونه دونه کلمات و جملاتی که میشنوم. باور کنید دقیقا بالا می اوردم حتی از شنیدن صدای بعضیهایشان.دلم میخواهد گوشهایم را محکم بگیرم، گاهی از خودم میپرسن یعنی اینقدر روی پیشانی ما نوشته ما احمق و خر هستیم؟ اینقدر روی پیشانی ما نوشته بفرمایید روی  ما سوار شوید؟ نه سواد سیاسی دارم، نه علاقه اش را، سعی هم میکنم خیلی نشنوم اما به هر حال با این بمبارانهای شایعات و اخبار چیزکی میرسد به گوش ادم.




به نظرتان ارتباط پخش فوتبال و قربان صدقه مادرک برای پسرش چیست؟

دورتموند بازی دارد،تازه خانه خودش هم نه، در خانه رقیب است، گل که میزند، مادرک که در تمام عمرش از یک متری توپ فوتبال نگذشته و فرق این توپ را با توپ بسکتبال تشخیص نمیدهد، هوار هوار خوشحالی میکند. انگار که شازده پسر خودش وسط زمین در حال دویدن هست. تازه،زمانیکه بازی در خود دورتموند هست دیگه،واویلا. دوربین از هر طرف بچرخد،وضعیت احتمالی حضور برادرک هم تحلیل میشود. چنین خانواده فوتبال پسندی هستیم ما.

*خانه پدری هستم و تجدید قوا میکنم برای ادامه روزهای زندگی