مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

نمیدونم بهتون چیزی از اصفهان دوستیه خودم گفتم یا نه؟ یا اصلا گفتم که اصفهان به دنیا اومدم و کمی اونجا بزرگ شدم یا نه؟ همینجا بگم که خانه پدری هیچ ربطی به اصفهان نداره و فقط متولد اونجام.

خلاصه به دلایل مختلف علاقه و ارادت خاصی به این شهر دارم و البته یک دنیا خاطره خوب، هم از کودکی، هم از دوران دانشجویی. 

مجموعه مدیران محل کارم همگی اهل اصفهان هستند و خدا میداند وقتی در جلسه ای هرکدامشان صحبت میکنند ، کیلو کیلو قند تو دل من آب میکنند، هنوز هم بعد از این همه سال لهجه اصفهانی که میشنوم، پر میشم از حس خوب. امروز وسط یک جلسه بیریخت و خسته کننده در آستانه چرت زدن بودم و تصورم این بود که از هیئت مدیره کسی نیست، یک دفعه از یک‌گوشه کناری لهجه اصفهانی بلند و شد و من عشققققققق کردم، بعدش جلسه دلچسب شد.

آخر هفته را کنار خواهرک گذراندم، نصف روزش را همراه بهار درآب بودم و الان از ناحیه هر دو دست داغونم، بعد از مدتها به آب پریدم، آخیشششششش.

*اول صبح در حال ریست شدن و لود شدن و پراندن خواب بودم و البته مزه مزه کردن چای، یک دفعه ای لیست اخبار کودتا و بمب گذاری و...اومد بالا، دوروز خبر چک نکرده بودم، دنیا زیر و رو شد. دلم دنیای مهربون میخواد، بدون قدرت طلبی، بدون جنگ طلبی، دوست ندارم اینها را، این همه زشتی را.

*این هفته هرروز اضافه کارم و کلا هنگم تا ممیزی تمام بشه، ۳و۴مرداد که بگذره، نفس راحت میکشم.

نظرات 2 + ارسال نظر
بانو بیدل یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 16:25

بازم سلام
این بار دومه نظر میذارم عایا؟؟؟
ممکنه کتاب هایی که میخونید ( الان یادم افتاد چون دارم آرشیو رو میخونم ) بهمون معرفی کنید؟؟
ممنون

بازهم سلام، بله، مرتبه دومه، الان کتاب شاگرد قصاب ترجمه پیمان خاکسار دستمه.فکر کنم صفحه پنج هستم و احتمالا تا بعد از ممیزی به صفحه شش میرسم.

[ بدون نام ] یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 10:03

سلام دوستم
وبلاگ خیلی خوبی دارید...
فقط چرا تموم نمیشه خوندن آرشیوت ...

سلام دوست جدید. به خونه من خوش اومدین. میتونید بعضی تاریخها را فاکتور بگیرین، زودتر تموم میشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.