مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام  به روی ماهتون، آخر هفتتون به خیر و خوشی.

امروز روز سوم ماه رمضان شده و اینجانب و همسفر جان هنوز نتونستیم یک افطار آدمیزادی داشته باشیم، هردوروز هم به خاطر بنده بوده، روز اول کمی دیر رسیدم و خواب ماندم و انقدر بدو بدو میز را آماده کردیم که هیچی نفهمیدیم، روز دوم هم الحمدالله تا ساعت هشت تو بیمارستان برای بازدید بودم و تو این ترافیک جهنمی بعد از نه شب رسیدم خونه، حالی داشتمها، داغوووون، با اجازه شما افطار را خوابیده خوردم و تا ساعت ۱۲ظهر امروز به ملکوت پیوستم. توی بیمارستان هم با همکارهای جدید رفته بودم و یک عالمه رودربایستی داشتم و پدرم دراومد که با هر  تزریق توی رگهای ورم کرده نازنینهای خوابیده روی تخته، با اون سردرد و ضعفی که داشتم همه چیز را بالا نیارم. دوستان گلم، خواهش میکنم هرطور میتونید سالمتر زندگی کنید و‌مواظب دیابت و فشار بالا و...در نهایت کلیه های نازنینتون باشید.

خلاصه امروز از ساعت ۱۲مثلا بیدار شدم و تا همین الان نصفه نیمه خواب و بیدار بودم و‌به زور برای اینکه از شدت این همه خواب نمیرم رفتم بیرون و تو این هوای گرم مریم کش مثلا خرید کنم، دلم‌کنگر میخواست برای پختن خورشت و خوب البته انگار کمی دیر دلم هوس کرده و کنگرها پرررر. الان مثلا میخواهم کمی اوضاع خانه را سروسامان بدهم و کمی کوکینگ کنم و میگو‌پلو برای سحری  بپزم و‌سروسامانی هم به این خانه آشفته بدهم و لی...حسش نیست.


نظرات 1 + ارسال نظر
پوران جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 09:49 http://kavirdarkavir.persianblog.ir/

قبول باشه مریم جان
تو این روزای پرانرژی دعامون کن

بوس

عزیز دلم شما خودت منشا خیر و انرژیهای مثبتی.
انشالا که خداوند بهترینهایش را سر راهت قرار بدهد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.