مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

این موقع شب که میشه، آنقدر دلم میخواد که ایکاش چند ساعت عقبتر بود، ایکاش مثلا ساعت ۸بود. ایکاش وقت خواب نبود، ایکاش...


سلام، سلام، بازهم سلام

فکر کنم اگر مسخره نبود، اگه خودم با دیدن یک پست پر از سلام ، نمیگفتم عجب  پست بی معنی،آخه یعنی چی این همه سلام، یک ورق پر میکردم از سلام، چرایش هم بماند، من میدانم و او.

روزهای زندگیم  شلوغ پلوغ میگذره، البته شلوغ پلوغ نه از نوع خیلی دوست داشتنی، کمی با استرس، کمی با درد، کمی بی حوصلگی، کمی خستگی و البته کمی هم شادمانی.

مغزم در حال انفجار از ورود اطلاعات و آمار و داده های وظایف جدیدم، حس منگی دارم وقتی هی دیگران میگویند و من هی سعی میکنم همه چیز را خوب بفهمم و البته چهره ام را تابلو نکنم که چقدر یک موقعهایی مریم چند ساله درونم   فرار میخواهد و دنبال یک گوشه پر از آرامش میگردد به دور از همه خط تولیدها و عدم انطباقها و xو y ها و چه و چه . چه، قول نداده بودم ظرفیتش را دارم  که پاکت پاکت دود به اسمان برسانم،خوب البته به خودم  هم قولی دادم، قول دادم که از پسش بر بیایم و میدانم که میشود، حالا اگر آنچه آنطرف قضیه هست چندان باب میل نبود هم خیلی مهم نیست.راه دیگری فعلا بلد نیستم که خودم را خفه کنم تویش، تا اطلاع ثانوی این مدلی زندگی میکنیم .

*تو بدو بدوهای کار، با خیال اینکه همیشه سالم و سرحالیم، کمی از سلامت تنمان غافل شدیم، همسفر یک جور، من یکجور، نفهمیدیم که چی شد که دوتایی داغان شدیم، جایتان نه چندان خالی، با چنان مریم لوس نق نقویی در وجودم آشنا شدم که واویلا، خودم هم شرمنده شدم از وجودش، تا حالا کجا بود نمیدانم اما چیز داغانی است، ذره ای، حتی ذره ای طاقت درد را ندارد و چنان دیوانه بازی در می آورد که ملت فکر میکنند لابد زخم شمشیری چیزی خورده که اینجوری هم خودش را و هم همسفرش را جان به لب میکند. خدا را شکر ، بحران در حال گذر است، اما به هرحال کمی توی این دویدنها یادمان افتاد ، تن سالم را با هیچ چیز، هیچ چیز عوض نکنیم.

یک سوال حاشیه ای، رژیم غذایی خانه ای در ان که فشار مینیمم آقای خانه از فشار ماکس خانم خانه بالاتر است و هر دو هم از نرمال فاصله ها دارند چه باید باشد؟میشود صرفا میانگیری کرد و یک فشار متوسط را به عنوان فشار خانه معرفی کرد تا مثلا تشانه سلامتی اهل خانه باشد؟

*یک تقویم رومیزی دارم روی میز کارم، از همانها که خیلیهاتان دارید  و در ان عکس های خوش اب ورنگ از گوشه کنار مملکت دارد ، امروز که ورقش میزدم دیدم تمام آن جاهای ان عکسها را دیده ام، تمام تمامش را. کلی خوش خوشانم شد.

*ای انها ییکه مثل انشان آزاد هرجور دلتان بخواهد میروید به سرکارتان و اقلا میتوانید یک ضد آفتاب ساده به صورت بزنید، قدر ازادیتان را بندانید، عذابی دارد اینکه یک صورت که پر از میراث کک و مک از ابا و اجدادت است را به محض ورود به کارخانه بشویی و با صورتی مثل ارواح پا به سالن بگذاری، کمی هم صورتت را معنرض کنی سریعا عذاب کشیدن چهارتا مریض و لخته شدن خون تو تن چهار تا مریض و ... را به یادت می اورند که نتوانی اعتراضت را حتی در دلت هم ادامه دهی.

*همسفر جان با یک جفت بلیط سورپرایزمان کردند، کلی حالمان جا امد که بدون اینکه بداند ما چه میخواهیم و بدون اینکه ما بگوییم، خودش ذوق به خرج داده و خواسته حال و احوال ما را از این روزهایی بدو بدو دور کند.انشالا بعد از برگذاری تعریفش را میکنم.

*دوستانم، عزیزانم، تا میتوانید مواظب کلیه هایتان باشید،خیلی خیلی مواظبش باشید، پوستم کنده شد از بس این چند وقت هرکه را دیدم سفارش کردم که مواظب این دو عوض نازنین چند ده گرمی باشد، اگر میتوانستم تمام انچه را میبینم اینجا جلوی چشمتان بیاورم باور کنید روزی هفت دور کلیه های سالمتان طواف میکردید.

*قر وقاطی بودن روح و روانم که از پست درهمم پیدا نیست؟ خدا را شکر.


صداهای دوست داشتنی را میشه ضبط کرد، منظره های دلنشین را میشه برد تو‌چهارچوب عکس، طعمهای به یادموندنی را میشه باز چشید، اما بوهای پرحس را نمیشه هیچطوری ذخیره کرد، خاطره کرد، یادآوری کرد.

یک عطری پیچیده توی موهام داره دیوونم میکنه، داره کلافم میکنه، بلد نیستم نگهش دارم.