مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

خسته نوشت

تو خبر نداشتی 
مخفیانه به شهر آمدم 
تمام نشانه های تو را بوسیدم 
جای پاهایت 
گلهای سوخته گذاشتم 
شمعی کنار اتاقت روشن کردم 
و به ابدیت برگشتم 
تو از این سفرها خبر نداری 

محمود درویش

*ایده آلها و الگوهای دوست داشتنیه من برای زندگی به یک خانمی شباهت داره که تمام وقتش مال خودشه و استخدام کسی نیست، اما نمیدونم چرا مریم واقعیه درونم اون خانم را قبول نمیکنه و هی خودش را تو شرایطی قرار میده طلوع آفتاب نزده از خانه بیرون بره و ساعتها بعد از شروع شب به خانه برگرده.


نظرات 2 + ارسال نظر
عمو یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 08:15

بنده جسارتا حدس می زنم تنها ماندن در خانه برایت سخت تر از آن است که ....... صبح ها آفتاب نزده بیدار شوی و شب ها خسته از کار به منزل برگردی.

جسارتا حدستان بسیار صحیح است، همینجوری گاهی برای تغییر در حال و احوالمان همینجوری نق میزنیم.

په پو شنبه 30 آبان 1394 ساعت 20:52 http://aski-ewin.blogsky.com

راه زندگی آدما با هم تفاوت داره. شمام راه زندگیتو تلاش و فعالیت انتخاب کردی. چه اشکالی داره. الان خودت رو بکن ایده آل جدیدت.

البته که به اندازه آدمها راه زندگی وجود داره، نق مقهای گهگاهیه منرا خیلی جدی نگیرید،من آدم خانه نشستن نیستم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.