مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

از ماجراهای همسفر

همسفر عادت داره موقع کار کردن به صدای تلویزیون گوش بده، فقط روشن بودنش مهم هست(از این مسئله میگذرم که سالها این مسئله از مشکلات ما دونفر بود،  من از سر و صدای تلویزیون گریزانم و ایشان از سکوت خانه) خلاصه این شبها پس از افطار که ایشان جهت ادامه کارش پشت سیستم مینشیند، من هم پشت تبلت و گاهی کتابهایم می افتم و توی دنیای خودم میرم، چند شب هی صدای خنده اش را میشنیدم از میان یک سریال شمالی، امشب که قهقه اش بلند شد میگم به چیه این لهجه شمالی میخندی؟؟؟؟ جواب میده شمالی کجا بود، مشهدیه. بله. در سریال یک‌نفر با اکسنت زیبای  مشهدی صحبت میکند و دل همسفر بنده از خوشی قنج میزند و صدای خنده اش به آسمان میرود.جدی جدی باید آخر هفته این بچه را به زادگاهش و مادرش برسانم تا بلایی به سرش نیامده.

* همسفر لطف کردند از پشت سیستم بلند شدند و یک خربزه را قاچ کردند، نق میزنم آخه چرا اینقدر زیاد، یخچال بو میگیره، ظرف میوه را کنار دست من میگذارد و دوباره مشغول کار میشود،به چند دقیقه نمیرسد که به هم خیره میشویم، هردو متعجب از ظرف خالی، من با دل درد از پر خوری، ایشان منتظر برای خوردن.

*امروز یک‌جلسه سنگین با دکتر داشتیم، در پایان جلسه، همه که بلند شدند، گفت خانم مرمرانه شما بمانید، حدس زدم مثل همیشه که کارهای R&D را  فقط با خودم مطرح میکند، باز کار جدیدی در دست دارد، همه که رفتند گفت خوب چه خبر؟ من هم هی شروع کردم گزارش دادن از کارهای نصفه نیمه در دستم، هی او‌گفت خوب، هی من ادامه دادم، حرفهایم که تمام شد، در جواب خوب آخرش و هیچ خبر دیگر من، یک دفعه پرسید، خانم مرمرانه شما دنبال کار میگردی؟ انگاری که یک برق ۲۲۰ ولتی به من وصل شد،بحث و‌گفتگوهایمان بماند که تکرار کردنش اذیتم میکند، نتیجه جلسه دونفرانه گل و بلبلمان که ایشان به تنهایی گرفتند این شد که: خانم مرمرانه جان، شما ستون و پی و زیربنای کارخانه من هستی، هر موقع خواستی بروی بایییییییید از شش ماه قبل خبر بدهی و یک نفر را عین خودت آموزش بدهی و بعد بروی. خواستم بگم دکتر جان اگر من بتوانم شش ماه از زمانی که خواستم بروم اینجا طاقت بیاورم، دیگر اصلا چرا بروم؟ دوما اصلا فکر کن که من ماندم، آن خر دوم که کپیه خودم باشد را از کجا پیدا کنم؟

*به حول و قوه الهی  مذاکرات هم تمام شد، با آنها که همزبان نبودیم توانستیم حرف بزنیم، یعنی ممکن است روزی با همین همزبانهای خودمان، توی همین مملکت خودمان، زبان هم را بفهمیم و کمی با هم کنار بیاییم و کم بلا سر خودمان بیاوریم؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
عمو چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 13:00

مریم فروختنت به دکتر حاجی

یک لحظه فکر کردم نکنه من رز.مه را به ایمیل دکتر فرستادم؟اگر بفهمم کی منرا فروخته، انهم اینقدر با جزییات...

اف چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 10:22

به نظر من به جای صدای بیخود تی وی که کسی نگاه نمی کنه
موزیک لایت همیشه روشن کنید
هم باعث آرامشه
هم برای تقویت زبان خوبه

6 ماه؟! توقانون هم دو ماه قبل باید اطلاع بدی
بابا این دکتره خله!
می دونم مثل کیه
عینش رو سه سال باهاش کار کردم!

وقتی من خونه باشم همیشه اهنگ آروم پخش میشه اما همسفر باید با یک گوش حواسش به تلویزیون باشه تا از همه دنیا هم با خبر باشه.
والا بیشتر از دکتر من خلم، با این ادا اصولهاش کنار میام.

بانو سرن چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 04:47 http://serendarsokoot.blogsky.com/

منم دوست دارم موقع کار صدای تلویزیون باشه تو خونه و گرنه خوابم می بره

تو که سروصدای کونوسچه را داری،‌دیگه سروصدای اضافه برای چی میخواعی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.