مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

قورباغه چاه نشین

سلام

روزهای شنبه، روز کتابخانه هست توی مهدکودک پسرم. کتاب انتخاب میکنند، امانت می‌گیرند ، یک هفته کتاب را دارند و بعد داستان تکرار میشه.تمام طول هفته، موقع خواب ، همسفر باید کتاب را بخونه ، بارها و بارها.

امروز نیما کتاب ، قورباغه شاه نشین را انتخاب کرده بود، علت انتخاب هم عکس بزرگ قورباغه روی جلد بود. الان کتاب داره خونده میشه و موضوع خیلی جالبی هم داره، یک قورباغه که فکر می‌کنه ، چاه محل زندگیش تمام دنیاست و ...

وسط کتابخونی، پسرک رو‌میکنه به من ‌میگه:مثل مامان که همیشه میگه سفر خوبه و منرا میبره سفر، سفر به آدم چیز یاد مبده ، قند در دلم آب میشه و آب میشه.کرور کرور پروانه در دلم به پرواز درمیاد و خلاصه جشنی به پا میشه. نگاه بهت زده پسرکم گوشه ذهنم محکم چسبیده و من خدا را شاکرم برای روح بخشنده بچه‌ها.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.