سلام
توی سرویس نشستم و در حالیکه راننده شرکت فولدر شادمهر را گذاشته، در حال عبور از کنار ترمینال کلانتری کرج هستیم، کلی اتوبوس ایستاده و مثل همیشه ترمینال شلوغه، دام میخواست همین الان برم سوار بینی از اتوبوسها بشم و برم به دورترین مکان ممکن ولی خوب لنگرهای ذهنی مغزم اجازه چنین کاری نمیدن. برای مسافرها آرزوی سلامتی میکنم و طبق روال هرروز به سمت کارخونه میرم.
*به لطف مسکن دیشب، تمام شب را عمیق خوابیدم، خوبی خونه جدید اینه که تو تاریک و روشنی هوا، با کشیدن پرده سالن به یک طرف و دیدن چنارهای بلند دور حیاط و شنیدن قار قار کلاغ، خواب دوست داشتنی از سرت میپره و میتونی از تخت دل بکنی.