سلام
ساعت حدود ده شب شده و پسرکم دوساعتی هست که عمیقاً خوابیده، آنقدر امروز بدو بدو داشته، که بعد از دوش گرفتن بیهوش شد(فردا صبح قبل از هفت بیدار میشه و بالای سر من هست).
بلاخره بعد از مدتها از ورود به این خانه ، مبلمان حیاط را سفارش دادیم و به خانه آمد ، به انتخاب نیما، طرح بالشتهای مبل رنگینکمانی هست و امشب خوابیدن زودهنگام پسرم در کنار بارشهای پر حجم و نرم آلو و هوای خنک ، یک تجربه بهشتی برای من رقم زده(از حس خوشحالی نسبت به خوابیدن نیما عذاب وجدان میگیرم اما این چیزی از خوشحالیم کم نمیکنه)، یک کتاب جدید به دست گرفتم و توی این عیش شبانه غوطه ور میشم.فضای این خونه به ویژه در آخر هفته ها عجیب مهمان میطلبه، به خانواده ام و دوستان اصرار میکنم بیایند و همه درگیرند.
توی ذهنم تصور میکنم گوشه حیاط مثلا دیگ آش رشته بازگذاشته بشه، روی منقل بلال باشه و ظرف هندوانه روی میز، صدای بچه ها از همه طرف بیاد و چهار نفری هم دور میز مشغول ورق باشند و من گاهی اینور سرک بکشم و گاهی اونور، از همه مهمتر هم پسرکم موی کسی را نمیکشد و حرف بد هم نمی زند و چنگ هم نمیزند.
امشب و حال امشبم را دوست دارم، انرژی ذخیره میکنم برای روزهایی که بر وفق مراد نیست و سخت میگذره
فعلا
پسر منم توی جمع به بچه ها می زد و من دائم باید حواسم بهش می بود. اوووه سخته
خیلی سخته ولی سختتر میشه وقتی میبینی دیگران هم بچه تورا آزار میدم فقط قابل دیدن نیست و بچه تو تمام هیجان و احساسش نسبت به رفتارهای بقیه را با زدن نشان میده.
کوچولوتون سلامت باشه انشالا
ایشالا دور همی های خوشگل و باحال بگیرین توی خونه ی جذابتون
ممنون از آرزوی خوبتون، انشالا رنگ شادی توی خونه هامون پررنگ باشه
تصور دیگ آش رشته و بلال روی منقل خیلی قشنگ بود
تصورش قشنگه البته هرمدل دورهمی به نظرم قشنگه