مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

متروسواری

سلام

مهدکودک پسرکم چند روزی تعطیلی داره به دلایل ساخت و ساز ساختمان بغلی، این تعطیل شدن خیلی خیلی زندگی ما را دچار تلاطم می‌کنه و البته معمولا همسفر بیشتر درگیر این موضوعات میشه چون شرایط کاری من تقریبا هیچ انعطافی نداره. امروز قرار بود برای یک موضوع کاری برم اداره تجهیزات ، به خاطر طرح و ترافیک معمولا برای اداره رفتن از مترو استفاده میکنم، صبح که پسرک را بیدار میکردم از ذهنم گذشت چرا نیما را با خودم نمیبرم، منکه مدتهاست قول مترو سواری به او دادم و حضورم در اداره طولانی نیست، از طرفی همسفر هم یک قرار خیلی مهم و کلی کار عقب افتاده برای دیروز داشت و نیاز به زمانی برای ریکاوری، اینطوری شد که کلید یک روز متروسواری استارت خورد.همه چیز عالی و فوق العاده بود الا زمان حضور در اداره، هفت جد و ابادم را آورد جلوی چشمهایم، پسری که تا دقایقی پیش با شیرین زبانی  همه مترو را به لبخند واداشته بود،توی اداره ای که من خیلی خیلی داستان دارم سرویسم کرد به معنی واقعی کلمه.فکرش را بکنید یکی از رسمی ترین اداره های کشور با حضور یک پسربچه که ارادت خاصی هم این روزها به کلمه بیشعور داره چی میشه ؟

آقای نگهبان اداره که امروز به من کمک کردی تا پسرکم توی خیابان نره دنیا دنیا ممنونم، تمام خاطرات بد قبلی که برای ورود به اداره از شما داشتم فراموش شد.

خانم مهربان اداره که توی اوج بدقلقی پسرکم  یک شکلات خوشگل به او دادی و تبریک گفتی در این سن به این اداره اومده،هزاران بار ممنونم.

خانم خوشگل و خوشتیپ که نگرانی من برای چک کردن پسرکم در پله ها را دیدی و با روی خوش نوبتت را علی رغم شلوغی به من دادی از ته دل سپاسگزارم

خانم اداره ای که کار منرا در نهایت راه  نیانداختی...

پسرکم از مامان نهار خواست، دوتایی نهار خوشمزه و مضر خوردیم 

پسرکم بسیار بسیار امروز را دوست داشت، الان از خستگی بیهوش شده و من فقط در خواب میتونم قربان صدقه وجودش بروم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.