مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

تغیرات این روزها

سلام

بعد از یک هفته بسیار شلوغ و سرویس شدن جسم و جانم در خدمتتون هستم.اسباب کشی با وجود پسرکم یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا بود و نمی‌دونم چند ماه طول می‌کشه خستگی فکری و جسمی تمام بشه و من از شنیدن جابجایی منزل چارستون بدنم نلرزه.

خانه قبلی که خالی شد از اسباب‌ و انسان، درب را بستم، گوشه گوشه اش را نگاه کردم،خاطره ها مثل برق از ذهنم گذشتند و ناگهان با گریه منفجر شدم،گریه کردم و هرمدل فحاشی بلد بودم از اعماق جانم به همسفر تقدیم کردم با این سناریوی که چید،از تصور ندیدن و نبودن در این خونه و این کوچه و این محله میخواستم دق کنم و هی غلظت فحش‌ها را بالاتر بردم.گریه که تمام شد مثل آدم رفتم صورت شستم(موضوع گریه ادامه داره)

خیلی چیزها تو‌خونه جدید برامون جدیده و باید کنار بیاییم:

راه رفتن گربه توی حیاط و خیره شدنشون از پشت پنجره (یک شب روباه هم دیده شد)

موکت کف خانه و  ریخت و پاش پسرک و سخت نظافت شدن موکت نسبت به پارکت

ضرورت استفاده از دمپایی برای ورود به حیاط بی در و پیکر

دوطبقه بودن منزل و اینکه نصف زندگیم بالا هست و نصفش پایین و من پوکیدم از بالا پایین شدن

وجود کلی آهن زنگ زده در بخشهایی از حیاط، درب حیاط، (من حال بدی با آهن زنگ زده دارم)

وجود الا ماشالا حشره در محوطه و ترس من از حشره

ضرورت آبیاری یک عالمه درخت و گیاه بیچاره که تشنه نگاهت  میکنند (من سابقه خشک شدن تمام گلدان‌های کوچولو موچولو را تا الان داشتم)

تالان فعلا تو‌ همین مورد ها موندم، لازم به ذکر است که بعد از چیدن منزل جدید، و مجددا خالی شدن از عزیزان ، مجددا که تنها شدم گریه ام درامد، همسفر که به خانه اومد تا ۲۴ ساعت نخواستم که باهاش حرف بزنم ، برای ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اولینبار در مورد نداشتن غذا هم در دلم گفتم به جهنم که غذا نداره.

دیشب بعد از رسیدن به خونه بعد از بیست و چهار ساعت سرویس کردن همسفر و اطمینان از اینکه به اندازه کافی دیوانش کردم تونستم کمی با خانه ارتباط بگیرم، امروز صبح وقتی در آستانه خروج از منزل با دل در شدید روبرو شدم،علت تشدید گریه های این چند روز را هم فهمیدم.

فاصله خانه جدید تا محل کار همسر حدود سه دقیقه ‌پیاده روی شده، مهدکودک پسرک ۷دقیقه با ماشین و محل کار من خیلی خوشگل ۹۰دقیقه با سرویس،به خونه هم که میریم انتظار دارند یک همسر و مامان جینبگیل و‌مستون از در بیاد تو، والا به خدا...

فعلا تا بعد




 

نظرات 5 + ارسال نظر
سوگند چهارشنبه 31 خرداد 1402 ساعت 22:50 http://Zahcheragh@gmail.com

سلام عزیزم ، خوب باشی و منزل نو مبارک ..... تحربه من : به شدت توصیه می کنم از این دستگاههای دفع حشرات که امواج صوتی منتشر می کنن استفاده کنید ، از سوسک ، مارمولک ، پشه و مگس و .... در امانید . حتی اگه توی حیاط هم باشن اصلا سمت خونه نمیان

سلام خیلی ممنون از راهنماییتون، اگر برند معتبری سراغ دارید ممنون میشم معرفی کنید

مهتا چهارشنبه 31 خرداد 1402 ساعت 21:41

سلام
خسته نباشی بابت اسباب کشی
آرزو میکنم خونه ی جدید محل آرامش و خوشحالی باشه

سلام
ممنون از آرزوی خوبتون، آرامش چیزی هست که واقعا احتیاج داریم

شکوفه چهارشنبه 31 خرداد 1402 ساعت 15:54

سلام از اپارتمان رفتین خانه ی حیاط دار؟
چرا خونه اینهمه از محل کارتون دوره؟

سلام، بله.
محل کار من کارخانه هست و خارج از شهر، منطقه حدید زندگیم تقریبا نقطه مقابل شهر هست، به همین دلیل راه طولانی شده

نسیم سه‌شنبه 30 خرداد 1402 ساعت 10:20

خونه ی بزرگ و حیاط دار که خیلی کیف میده
کارگر بگیر حیاطت و دسته ی گل کنه
ولی اینکه راهت برای کار دور شده خدایی خیلی سخته

خوبیها و البته بدیهای زیادی داره، خدا را شکر همسفر و پسرکم خیلی راضی هستند، انشالا من هم راضی و خوشحال میشم

عابر سه‌شنبه 30 خرداد 1402 ساعت 09:45

سلام ، به سلامتی و دل خوش اینجا جاگیر بشید، منم از همه موجودات زنده به جز آدمها میترسم ولی الان که پسرم ۱۱ ساله است به این فکر میکنم کاش خونمون رو اجاره میدادم و میرفتم جایی که حیاط داشته باشه راستش یه جایی مثل شهرک دهکده مد نظرمه چون این بچه ها تا همیشه با ما نیستن تا همیشه این مدل جست وخیز خوشحالشون نمیکنه ، خیلی خوب کاری کردید برای پسرتون عالی شد تا همیشه خاطره و تجربه خونه ویلایی و فراغتش براش میمونه ، برای حشرات من فکر میکنم بهتر با جاهایی که هتل ها و یا بیمارستانها رو سم پاشی میکنند یه مشورتی بکنید یه تجربه عجیب من توی تیرماه رفتم هتل عباسی اصفهان توی حیاطش شام سرو میشد لای اون همه درخت خیلی عجیب بود نمیدونم چیکار کردن که مگس و پشه نبود باور نکردنیه ولی من مطمئنم نمیتونست تصادفی باشه چون من ترسو هستم به این چیزها دقت میکنم . امیدوارم خیلی خیلی خیلی خوش بگذره بهتون و از همسرتون هم خیلی زود به خاطر این تصمیم هوشمندانه تشکر کنید.مبارکتون باشه

سلام خیلی ممنون از کامنت آرامبخشی که نوشتید، از تجربه خوب هتل عباسی هم انشالا استفاده میکنیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.