مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

گل زرد

سلام

به همراه همسفر و پسرک و خانواده های مهدکودک جدید،  طبیعت گردی داشتیم. با توجه به تجربه اول کمی حس غریبی بود که تلاش میکردیم کم شود. پسرکم سرعت و قدرت خوبی برای راه رفتن و جست و خیز دارد و زیاد از لیدر گروه جلو می‌رفت. همسفر هم در تلاش برای مراقبت از او. همینطور که مشغول گفتگو با دیگران بودم و درحال عبور از یک رود کوچک، صدایم زد مامان، پیش پایم ایستاده بود با یک گل کوچک زرد رنگ، خواست که روی پایم بنشینم، گل را درون موهایم فرو داد و گفت خوشگل شدی ، صدای دست زدن سایرین بلند شد، دلم ضعف کرد برای مهربانی قشنگش ، برای گل زرد کوچولوی قشنگش،برای بودنش

نظرات 1 + ارسال نظر
مهتا یکشنبه 24 اردیبهشت 1402 ساعت 19:32

ماشاءالله خدا حفظ تون کنه واسه هم

ممنون از مهربونیتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.