مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

هرروز صبح چند دقیقه وقت به خودم میدم تا آروم آروم لود بشم و ذهنم متمرکز کار. روی گوشی با انواع ف.ی.ل.ت.ر شکن کلنجار میرم، یک کانال دوست داشتنی توی تلگ.رام را میخونم ، چند سایت سیاسی میخونم، آروم آروم گازی به لقمه میزنم و درنهایت  چایم را می‌نوشتم. پنجره اتاقم ویو خوبی با آسمان و بیابان دارد. چند لحظه ای خیره به آسمان میشم و بعد استارت کار. توی کار غرق میشم شاید فشار ذهنم کم بشه، به شیرین زبانی های پسرک فکر میکنم ،شاید روحم جلا بگیره ، به سفر فکر میکنم، به نی نی تو راه برادرک، به همه دلخوشی های قشنگ زندگی اما یک چیزی یک حالی ته روحم را قلقلک میده.


نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم چهارشنبه 23 آذر 1401 ساعت 11:03

امان از ته روح که داغونه داغونه
کی حالمون خوب میشه

دیر و زود داره اما سوخت و سوز نه، حتما حالمون خوب میشه بلاخره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.