مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

برگ مو

سلام

 نمیتونم حال دلم را توصیف کنم، بند دلم مدام در حال پاره شدن است از اضطراب،‌ گاهی طعم خون حس میکنم از شدت خشم و غم. دنبا راهی هستم که دوام بیاورم، تصویرسازی‌های زیبا از آینده میکنم در خیالم و طعم خون می‌رود.

بنا بر شرایط زمانه قرار است خانه ما در چندماه آینده تعویض شود ، این تعویض هم خوب است و هم بد. عاشق تمام وجود منزل فعلی هستم، عاشق کوچه ام. عاشق همه چیزش و حالا باید دل بکنم به دلایل مختلف از جمله شادی پسرک. فرصتی پیش آمده تا در منزلی ویلایی سر سبز و پر درخت ساکن شویم ، دورنمای قشنگی دارد اما هزار و یک داستان پشت پرده هم دارد. چاره ای ندارم، انتخابی هم.تمام آنچه حالم را خوب میکند چیدن برگ مو، نشستن در ایوان منزل، پیچیدن دلمه و پختن آن هست. فعلا اینجوری روزهای زندگی را طاقت میارم



نظرات 1 + ارسال نظر
طلوع جمعه 2 دی 1401 ساعت 13:50

ان شاالله که خانه ی جدید، منشا خیر، نور و شادی فراوان باشه براتونقلب:

ممنون از کامنت پر انرژیتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.