مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

بوی خوش پاییز ، در شهریورماه

سلام، حال و احوال شما

دیدید چه زود به پاییز رسیدیم؟باورتون میشه به چشم بر هم زدنی بوی خوش اول مهر داره میپیچه توی زندگیمون ؟

توی سرویس شرکت هستم و در حالیکه چشمهایم میل زیاد به خواب داره اما دلم اینجا نوشتن را خواست، فکر کنم یک چیزی را دیگه همه اینجا فهمیده باشند، هر موقع اوضاع من با همسفر و کارخونه به هم میریزه، اینجا پررنگتر میشم، اگر الان می‌تونستم یک آرزو داشته باشم که براورده بشه، یک جزیره دورافتاده میخواستم که من باشم و من و البته پسرکم، راستش فشاری که این مدت از بدفهمی، نفهمی ، کج فهمی دیدم اندازه هزار سال کار سخت، خستم کرده، خیلی زیاد میل به ندیدن آدمها از هر مدلش را دارم.

یکی از بهترین چیزهایی که دارم ، کوچه محل زندگی ام هست ، کوچه پر از درخت هست و وقتی توی اون قدم میزنی ، انگار که در یک تونل سبز هستی، این روزها تنها وقت و خلوت من با خودم زمانی است که ساعت شش و نیم صبح قدم به کوچه گذاشته و همینطور که خورشید در انتهای کوچه کم کم طلوع می‌کنه ، من هم به انتها ی مسیر میرسم و هشت دقیقه طلایی برای من میگذره، نمی‌دونید که این هشت دقیقه چقدر دلنشینه. تمام مسیر را با خودم حرف میزنم ،با خودم قرار میگذارم،با خودم داستانها دارم.

فعلا





نظرات 1 + ارسال نظر
مهروماه سه‌شنبه 15 شهریور 1401 ساعت 19:36

منم بیشتر از هرزمان دیگه ای نیاز به اون جزیره دورافتاده دارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.