سلام
خسته نباشید.
عشق میکنید با روزهای آخر شهریوری، از اومدن بوی خوش پاییز؟ سفر واجبه این روزها، حیف، حیف.
خیلی اهل خرید اسباب بازی و خرده ریز برای پسرک نیستم. کلا دوست ندارم اشباع بشه از هرچیزی. با توجه به پاییز پیش رو و کرونا و علاقه پسرک به پارک و پارک نرفتنش تصمیم گرفتم سرسره خوشگلی برایش بخرم. یک چیز بامزه ای هم که اسمش را نمیدانم و یک جورایی شبیه الاکلنگ هست در کنارش میخواستم. به خیال خودم کلی خوش به حالش خواهد شد و کیف خواهد کرد. با خودش به فروشگاه رفتیم. خودم را کشتم ، به فانتزیهای من علاقه نشان نداد که نداد. چسبیده به موتوری زشت، روی پرهیاهاویش را نشانم میداد و جیغ کشان با تمام وجود به موتور چسبیده بود. هرچه در فروشگاه چرخاندمش، زرق و برقهای آنجا را نشانش دادم ، فایده نداشت. مثل آهنربا سمت موتور می آمد. خیر سرم تلاش کردم وسایلش فرا جنسیتی باشد و به صرف پسر بودن تمام دنیایش دیوار کشی مردانه نشود.باورم نمیشود موتور را خواست، باورم نشد که سرسره را نخواست. دنیایی دارد این زندگی جدید من.