مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

خسته نباشید.

عشق میکنید با روزهای آخر شهریوری، از اومدن بوی خوش پاییز؟ سفر واجبه این روزها، حیف، حیف.

خیلی اهل خرید اسباب بازی و خرده ریز برای پسرک نیستم. کلا دوست ندارم اشباع بشه از هرچیزی. با توجه به پاییز پیش رو و کرونا و علاقه پسرک به پارک و پارک نرفتنش تصمیم گرفتم سرسره خوشگلی برایش بخرم. یک چیز بامزه ای هم که اسمش را نمیدانم و یک جورایی شبیه الاکلنگ هست در کنارش میخواستم. به خیال خودم کلی خوش به حالش خواهد شد و کیف خواهد کرد. با خودش به فروشگاه رفتیم. خودم را کشتم ، به فانتزیهای من علاقه نشان نداد که نداد. چسبیده به موتوری زشت، روی پرهیاهاویش را نشانم میداد و جیغ کشان با تمام وجود به موتور چسبیده بود. هرچه در فروشگاه چرخاندمش، زرق و برقهای آنجا را نشانش دادم ، فایده نداشت. مثل آهنربا سمت موتور می آمد. خیر سرم تلاش کردم وسایلش فرا جنسیتی باشد و به صرف پسر بودن تمام دنیایش دیوار کشی مردانه نشود.باورم نمیشود موتور را خواست، باورم نشد که سرسره را نخواست. دنیایی دارد این زندگی جدید من.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.