مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

صبح زیبای آخرین صبح خرداد شما به خیر

۳۸ بهار زندگی  را در متفاوت ترین شکل ممکن گذراندم. مادرانه از این بهار گذشتم و شمع را چشم در چشم پسرکی فوت کردم که جانم به جانش بند شده. فکر که میکنم‌تا حالا تبلُد تبلُدُت مبارکی شیرینتر از آوای پسرک نشنیده بودم .

گاهی اوقات فکر میکنم بی منطقترین مادر دنیا شدم. با خودم‌فکر میکنم مادرک چطور قبول کرد من از خانه تنهایی خارج شوم، به مدرسه بروم، به خیابان بروم، به خوابگاه دانشجویی بروم، ازدواج کنم، به شهری دیگر بروم، یا خدا. فکر که میکنم چه بلاها که سر مادرک آورده ام و کنار آمده است. دلم میخواد پسرک را بردارم و فرار کنم از دست همه آنچه نمیخواهم. فقط من باشم و او. بدون واکسن ۱۸ ماهگی، بدون بزرگ شدن و دور شدن، بدون  هیچ چیز دیگر.

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا شنبه 31 خرداد 1399 ساعت 10:01

تولدتون مبارک.
برای شما و پسرک عاشقانه های مادر و پسری بسیار آرزو دارم.
خوش باشید

ممنون از شما و محبتتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.