سلام
جمعه شبتون به خیر و خوشی باشه الهی
یک ساعتی هست که توی خونه خاموشی زدیم و توی خونه لالایی پخش میکنیم تا شاید پسرک که امشب شیطنتش حسابی گل کرده، کمی آرامبگیرد و برود در فاز خواب، برق چشمانش میگه عمرا حالا حالاها بخوابه، اما چشمان خودم که از خواب داره سوراخ سوراخ میشه، روبه آسمان دوخته شده و ملتمسانه آرزوی خواب برای وروجک دارد.همسفر طفلکی هم آنطرف دارد ریخت و پاشهای پسرک را آروم آروم جمع میکنه، شاید شکل خونه کمی قابل تحمل شود، عمر نظافت خانه به یک ساعت هم نمیرسه و داریم سعی میکنیم چشمهایمان به جای انگشتهای کوچولو روی شیشه میز و در و دیوار خونه عادت کنه و اینقدر حرص نخوریم.
خلاصه گه روزگاری میگذرانیم دیدنی.
دقیقا همینطوره.نظافت و نظم که فکرشم نکنید.تا چند سال همین بساطه.برای خوابیدن ما از گهواره شروع میکردیم.بهد روی پای همسر میگذاشتیم با پتو دستاش رو میبستیم.گاهی یه پارچه نازک هم روی صورتش میانداختیم.بعد که دیگه کامل عاجز میشدیم یه پتو برمیداشتیم.میذاشتیم وسطش دوتایی تکون میدادیم شاید بخوابه
ظاهرا مشکلات کوچولوها، یه جورهایی اپیدمیه، چی بگم والا، خداوند مهربان صبر بدهد تا این چندسال بگذره. خدا نگهدار بچه هاتون باشه انشالا