مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

ساام

صبج زیبای پاییزیتون به خیر باشه انشالا

برای اولینبار بعد از حضور جانکم در خانه، فرصتی پیش اومده تا مادر پسری بیاییم دوتایی بیرون و توی آفتاب  ملس بعد از چند روز بارون شدید، قدمی بزنیم. کالسکه پسرک در دستانم است و خودش بعد از چتد لحظه لالا کرده، همه حس و حالم از داشتنش و نگاه کردنش برایش کرده ام آواز و میخوانم. توی شعرهای در لحظه سروده ام، بارها و بارها اسمش را صدا میزنم و همه تلخیهای سالهای نبودنش را و ترسهای سالهای آینده اش را پشت گوش میندازم.

الهی که حال دل همتون خوب باشه.

نظرات 2 + ارسال نظر
سهیلا چهارشنبه 8 آبان 1398 ساعت 15:34 http://Nanehadi.blogsky.com

خوش بگذره مادر و پسری.

قربون شما بانو

فیروزه سه‌شنبه 7 آبان 1398 ساعت 18:05

ای جان ، همیشه شاد و روبراه باشی ان شاالله

ممنون از لطفتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.