ساام
صبج زیبای پاییزیتون به خیر باشه انشالا
برای اولینبار بعد از حضور جانکم در خانه، فرصتی پیش اومده تا مادر پسری بیاییم دوتایی بیرون و توی آفتاب ملس بعد از چند روز بارون شدید، قدمی بزنیم. کالسکه پسرک در دستانم است و خودش بعد از چتد لحظه لالا کرده، همه حس و حالم از داشتنش و نگاه کردنش برایش کرده ام آواز و میخوانم. توی شعرهای در لحظه سروده ام، بارها و بارها اسمش را صدا میزنم و همه تلخیهای سالهای نبودنش را و ترسهای سالهای آینده اش را پشت گوش میندازم.
الهی که حال دل همتون خوب باشه.
خوش بگذره مادر و پسری.
قربون شما بانو
ای جان ، همیشه شاد و روبراه باشی ان شاالله
ممنون از لطفتون