سلام
از یه دوست براتون بگم.
با مرتضی سال ۸۰ آشنا شدم، متفاوتترین آدمی که دیده بودم و ا دیدم.یک فاز خاصی داشت که میتونستم تلخترین و بدترینهای روحم را بهش نشون بدم و ازش کمک بگیرم. توی سالهایی که گذشت، توی این گوشه و اون گوشه افتادن مملکت، توی غرق شدن تو کار، من تو دوستی کم گذاشتم و اون نه.بعد از دانشگاه شاید بیشتر از سه بار نتونستیم همدیگر را ببینیم و اما یه حال و هوایی توی دوستی باهاش بود که بعد از صدسال هم ببینیش ، انگار همیشه میبینیش و در کنار خودت داریش.
بعد از سالها دیشب دیداری تازه شد و خدا میدونه که چقدر دیدنش و شنیدنش توی این بلبشوی ذهنی، آرامبخش بود و هست.
الهی که خدا توی زندگی هرکدومتون یه دونه از این مرتضی ها قرار بده، حتی اکر خیلی دیر به دیر ببینیدش.
دَمت گرم رفیق قدیمی.