مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام به روی ماهتون

اینحانب مریم جان قرار بود چهارشنبه هفته گذشته آخرین روز کاری توی سال ۹۴ را داشته باشم. بدنم، ذهنم، روحم ، روانم و البته همسفرم همه طبق این تاربخ آدابته شده بودند و کلا وارد فاز پیش  تعطیلات و از کار درویی شده بودند، اما..،،نشان به آن نشان که طبق همان که قبلا گفتم ، این آنور آبیهای از نوروز و تعطیلات بیخبر یک پرونده را خواستند این شد که قرار شد اول فقط پنجشنبه بیاییم سرکار، بعد، جمعه، بعد شنبه، بعد یکشنبه(همین یکشنبه تعطیل نازنین که من کلی وعده خوابیدن در آنرا به خودم داده بودم) بعد هم سه شنبه،(دوشنبه به دلیل جشن پایان سال استثناء شد و جا افتاد . فکر کنید، همه این روزها یک روز یک روز کش پیدا کرد و من زجر کشیدم تا همه حس و حال به تعطیلات رفته را بیدار کنم و هی قسطی قسطی وارد فاز کار کنم، آنهم کار از نوع داغوووووون.در حال حاضر دست به آسمان دوختم که فردا دیگه بالاغیرتا روز آخر باشد. از همنان روز چهارشنبه مذکور به همسفرجانمان قول پخت آبگوشت مریم پز داده بودیم و به جان خوذمان حبوباتش را هم  خیس کرده بودیم و هی  ما رفتیم سرکار و هی همسفر مظلومانه غذ ای خودش پز را خورد و هی این حبوبات درون آب ، توی یخچال ماند، میترسم آخرش جوانه بزنند و من بمانم آبگوشتی که پخته نشد،(قول شرف میدهم چهارشنبه شب اعلام کتم آبگوشت پخته شد).

*یک اتفاق بامزه: میدانید که من توی این شرکت تازه وارد محسوب میشم و تازه شش ماهی است قاطیشان شدم(همینجا عاجزانه دعا میکنم، خدا هیچ بشری را تازه وارد نکند)، امروز در مراسم جشن پایان سال شرکت  مراسم قرعه کشی اجرا شد که در آن همینطوری به تعدادی از کارکنان به قید قرعه هدایایی میدهند، همینطور  که نفرات را میبخواند و اتفاقا همه هم از آقایان بودند، برای نفر آخرگفت:مریم مرمرانه، بنده هم گیج گیجولانه میگم، اااا چه بامزه، یک مریم مرمرانه دیگه هم دارند، همکارهای نشسته در کنار هم دارند جیییییییغ و سوت و هورا میکشند، بنده هنوز خنگولانه نمیفهمم اسم مرا بردند. آنقدر  شوکه شدم که حد ندارد، هنوز باورم نمیشود اسم خودم را در جایی که اینقدر ناآشنا هستم شتیده باشم. اینجانب به Lucky Maryam معروف شدم.حس خوبی داشت.

*عجب لذتی دارد که  پسرک پذیرایی کننده بفهمد که تو عاشق چای هستی و راه به راه تا آخر مراسم، برایت چای بیاورد، خدا را شکر هربار فنجانهای خالی را میبرد وگرنه میز پر میشد از ظرف خالی چای.


نظرات 1 + ارسال نظر
سهیلا سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 09:16 http://nanehadi.blogsky.com

سخته وقتی به خودت قول تعطیلی دادی بری سر کار.امیدوارم سال خوبی داشته باشید

کلا بدن من از هرنوع قول رفاهی زود استقبال میکنه‌، ممنون عزیزم، انشالا سال جدید را شما هم به زیبایی شروع کنید و ادامه بدهید.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.