مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

امروز بهترین روز تو چند ماه گذشته برای شنا را داشتم، خیلی خوب بود ، خودمو را با دلیل اینکه همسفرهم خانه  نیست خفه کردم و دو سانس موندم تو‌آب و البته داغون هم شدم.‌خونه که رسیدم یکسره افتادم تا مثلا بخوابم، آقا این مادر جان ما یک عادتی داره، دقیقا زمانیکه میدونه تایم خوابه،‌زنگ میزنه و‌میگه ااااا خواب بودی مامان جان؟ ببخشید خوب برو دوباره بخواب،  از همین مدل تلفننها امروز ظهر  دوبار زد و سردرد من که شروع شد، راه به راه دیگران هم زنگ زدند، در کنار مادرجان، یک عادتی هم  خواهر مادر جان بنده دارند، اینه که بدجوووووور پیله میکنه، شاید خیلیها مثل من باشند ودوست داشته باشند وقتی تنها هستند، تو خونه  خودشون باشند، به خصوص که خسته کار هم باشند و حوصله یک محیط پر بچه هم نداشته باشند، خاله جان زنگ زدو اصرار رو اصرار که چرا تعارف میکنی، عصر باید بیایی اینجا، شب نباید تنها بمونی و همین مکالمات این مدلی باعث شد بنده با یک دنیا سردرد  مجبور شوم بعد از ظهر به خانه خاله جان بروم و بین دوستان ایشان قرار بگیرم و هزار بار جواب بدهم که چرا بچه ندارم ، چرا همسرم نیست، چرا کاااااار میکنم، تازه دختر خاله جان هم یک خروار استفراغ روی بنده خالی کنند و یک عالمه هم بحث کنم که نمیخواهم شب منزل آنها بمانم و‌والا بلا قسم بخورم که بنده فردا شش صبح عازم کارخانه هستم، تازه در موقع خروج هم همسر خاله جان میبینه شبه و تاریکه، مثلا برای اینکه بنده را هوشیارتر کنه نسبت به حوادث، کلی در مورد زورگیریهای اخیر و مزاحمتها برای خانمها بگه و بنده را مثل چی چی بترساند وراهی کند. سکته کردم تا خود خونه، از بس هر ماشین وسط کوچه را به هوای زورگیر دیدم  و حتی توی پارکینگ هم  فکر میکردم نکنه کسی گوشه کنارهای پارکینگ پنهان شده باشد و..،خلاصه که شب گندی بود و الان هم هرچه میگردم قرص کوفتی پیدا نمیشود و نمیدانم درد دوری از همسفره یا درد سردرد یا درد فردا به کارخانه رفتن یا هر کوفت دیگری که همینجوری جیرینگ اشکهای بنده را راه انداخته، من به هفت جد و‌آبادم درود ویژه برسونم که بزارم همسفر دیگه بنده را تنها رها کند و این بازیها راه بیافتد.

نفسم گرفت، چقدر حرف زدم یکسره، آقا من نمیدونم چی گفتم، شما انشالا فهمیدین چی بود.

*امروز به خاطر شنا صبحانه نیمرو خوردم، ظهر به خاطر خواب آلودگی املت درست کردم، خاله جان به زور بنده را شام نگهداشتند و شام چی بود؟؟؟؟املت، مودبانه نیست ولی الان حس میکنم توانایی یک مرغ تخم گذار را دارم.

*آهنگ امشب پانیدا  را دوست دارم.

*همسایه عجیب غریبی که قبلنها در موردش گفته بودم، امشب با من وارد پارکینگ شد و فکر میکنم بداند که من امشب تنها هستم، فکر کنم نود درصد حال خرانه ام امشب به خاطر اوست.

*یک روزی در روزگاران بیخبری، عاشق آهنگ سرتو بزار رو شونه هام شدم، حفظش کرده بودم و قرارم این بود که روزی روزگاری درآینده، این آهنگ بشود لالایی من برای پسرم، چه خوب که این آهنگ‌امشب اجرا شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.