یک بخشی از کار من خون بازیه،دقیقا باید شیرجه بزتی تو نمونه های غرقه در خون و البته خم به ابرو هم نیاری و قیافت را پیچ ندهی،چون همین تازگی نیروهات فهمیدن از گربه و ملخ و سگ و همه جونورهای دیگه میترسی و فعلا بهتره سوتی جدید ندهی.حالم بده ها...
*برای اولینبار دلم خواست که ایکاش در دوران نوجوانی رشته تجربی میخوندم،حداقل یک خرده با جک و جانورها اخت مبشدم.