مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سفر من ۱

بلاخره سلام

الهی بگردم،این خانه من مثل اون یکی خانه حسابی خاک گرفته، انشالا عمری باقی بود، بعد از اینجا دستی هم به سر و روی آن خانه بکشم.

دوستان من هنووووووز در حال و هوای مرخصی هستم و باید بگم دور از جان عزیزم به غلط کردن افتادم که یک هفته رفتم مرخصی، آنهم گوشی خاموش، آنقدر گند زدند و خرابکاری کردند که بنده حالا حالاها باید مشغول تعمیر و رفع و رجوع خرابیها باشم، خلاصه که کار بعد از سفر مثل زهرمار است.

و اما سفر من:

  

 راستش من تا حالا تجربه خروج از کشور را نداشتم، به همین خاطر این سفر هم برای خودم و هم برای همسفرم از خیلی جهات خاص بود، رعایت و انجام دادن وانجام ندادن خیلی کارها در شرایطی که فضایی برای آن نیست با اینکه توی اون فضا قرار بگیری ، به خصوص اگر یک پیش زمینه تربیتی سنتی داشته باشی، آدم را دچار گیجی و منگی میکنه امانتیجش و تجربش دلنشینه.

سفر کردن به صورت زمینی و به مدت طولانی مقدار زیادی صبوری و انعطلف پذیری و البته کمی هم شانس برای داشتن همسفران خوب میخواد، خوب خیلی راحت نیست که سوسن خانم به مدت ۲۴ ساعت توی سرت با صدای بسیاااااار بلند(سیستم صوتی اتوبوس در حد لالیگا)  خونده بشه و تقریبا همه جمعیت اتوبوس گام گام بالا و پایین بپرند. همسفر های ما جزء قسمت خوب سفر ما بودند، باور نمیکنید توی این ۳۲ نفر چه تیپ مدل آدمهایی دیدیم، آدمهایی که بنا به شرایط و مدل زندگیه ما،تو روزهای عادی زندگیه ما احتمال دیده شدنشون خیلی کم بود و با این سفر ما تونستیم باهاشون آشنا بشیم، از جوانکهای جنوبی که بسیار فعال و کاری و زبر و زرنگ بودند تا بانوی نسبتا مسنی که باهفته ای ۶ کیلومتر شنا، چنان مهارت و توانایی درشناکردن داشت که هیچ کدام از جوانان نازنین و مدعی نتوانستند به پای ایشان برسند.

نقطه خروج از ایران مرز نوردوز هست،تاکید بر استفاده از دستشویی  در این ور مرز به دلیل عدم وجود آب در دستشوییهای آنور مرز ، تاکید بر  عدم ورود هییییییچ گونه ممنوعه جات که حتی شامل شیشه های زیبا و خالیه حاوی مش.روبات هم میشود، تاکید بر چنج پول به درام  چون در آنطرف هیچ کس نه دلار میگیرد نه ریال و کلی سفارشات دیگه انجام میشه.

با عبور از یک پل که حد فاصل بازرسی ایران و ارمنستان هست و عبور از رود زیبای ارس میتونید از خاک وطن جدا شوید، شما حتما میدونید که در مناطق مرزی عکاسی ممنوعه و مثل همسفر بنده که با دیدن تصویر زیبای ماه و زیباییه شبانه رود ارس از خود بیخود، چلیک چلیک دوربین را بکار میاندازد و داد و سوت دژبان را به صدا در می آورد رفتار نمیکنید.

عکاسی و فیلمبرداری ممنوع بود، وگرنه از پلیسهای ارمنی فیلم میگرفتم که با هربار باز کردن پاسپورت خانمهای ایرانی چند لحظه به تصویر قاب گرفته درپاسپورت زل میزدندوبعد به زیباروی روبرو، تابلاخره بتوانند شباهتی میان این وآن پیداکنند.

همینجا یک نکته بگویم که من با تمسخر خانمهایی که درلب مرزهای مختلف جابجایی پوشش دارند به شدت مخالفم، وقتی چیزی را قبول نداری، وقتی با اجبار چیزی راتحمل میکنی، وقتی لحظه ای پیدا میشود که تو‌میتوانی  آن اجبار را نداشته باشی، (با درست و غلط هیچ اعتقادی کار ندارم، بحثم فقط بحث اجبار است و نتایج این اجبار) آن لحظه را نمیخواهی حتی برای ثانیه ای به تاخیر بیاندازی و فقط خودت میدانی آن لحظه چقدر شیرین و‌البته عجیب است.

گرفتن ویزا وبازرسی اتوبوسها آنقدر زمانبر و خسته کننده هست که دوستان به محض رسیدن به بوفه فروش خوراکی به سمت قفسهها پرواز کنند و لیتر لیتر اتانول به بدن برسانند، آنهم با قیمت چند برابر لب مرزی.

همین خسته شدنها در نیمه شب به داد آدم میرسد، پا که به اتوبوس میگذاری آنقدر خسته ای که بیهوش میشوی و جاده وحشتناک مسیر را نمیبینی، جاده ای که طبق توصیف یکی از دوستان در کنار زیبایی فوق العاده اش(درمسیر برگشت معمولا اینمسیر روشن است  و‌آدم میبیند که چه راهی را آمده است)  جاده چالوس درکنار آن مثل اتوبان همت است.

صبح را من باصدای گاوبیدارشدم، بماند که خواب اتوبوسی مثل خودشکنجه است، آنقدر در صندلیم چرخیدم و  جابجا شدم  تابتوانم پوزیشن مناسب خواب پیدا کنم که تمام استخوانهایم بهصدا در آمده بود، در جاده های باریک و سرسبز آنجا ترافیک گاوی پدیده ای عادی است و متاسفانه تنها بوقی که برای گاوها شنیده شد از اتوبوس مابود و راننده های معدود ماشینهای موجود که همه هم بومیه منطقه بودند، خیلی آرام منتظر عبورگاوهای عزیز بودند و البته ما را با خشم نگاه کردند که چرا بووووووق میزنید؟

صرف صبحانه در چادرهای کنار راه  انجام شد و مادراین چادرها اولین درامها را برای صبحانه خرج کردیم،دوتخم مرغ در یک استخر روغن درون ماهیتابه ای بسیار نازیبا و البته فنجانی چای برای منه معتاد به چای، جای شما خالی بسیااااار چسبید، توی این چادرها که بسیار مشابه مغازه های بین راهیه خودمان هست، بطریهای یک لیتری و ‌چند لیتری از عصاره هر نوع میده به مقدار فراوان دیده میشود، باور بفرمایید اگر اهلش باشید، دیدن وفورنعمت با قیمتهایی بسیاااااار ارزان(درمدلهایی ارزانتر ازآب) شما را چنان از خود بیخود میکند که میخواهید همه مغازه را بخرید وبار بزنید،اما عجله نکنید، فروشگاههای سطح شهر با بسته بندیهایی بسیار شیکتر به شما خواهد گفت، از آن چادرها، ارزانتر هم پیدا میشود.(بنده در اینجا بسیار به یادپدرافتادم، همان قضیه چند سال پیش ومشکلاتی که بر سر پدر آمد به خاطر وجود۱۰۰ سی سی ناقابل، آن صد سی سی کجا و این لیتر لیتر کجا، بگذریم).

تقریبا تمام مسیر تایروان، دشتهای پر انگوروباغهای میوه است، یواش یواش که به مناطق شهری میرسید،تفاوتهای زیر ساختی ارمنتستان با ایران را اگر تا اینجای مسیرازروی جاده نفهمیده باشید،متوجه میشوید، لوله کشیهای روکار، خانه های خاکستری رنگ،  تیرهای چراغ برق بسیار ضعیف ، جاده های بسیارنامناسب وبدون کوچکترین علائمرانندگی، آدم رابه این فکرمیاندازد که واقعاچرابه ارمنستان آمده است، البته اینفکر زیاد طول نمیکشد،علی رغم ورودیه بد شهر یروان ، کم کم مناطق زیبا و به همراه خانمهای بسیاااااااارخوش پوش دیده میشود و آنضعفها کمی به پشت مغزت میرود.(داشتن  نقشه دانلود شده وجی پی اس بسیار به کشف خیابانها و مسیرها کمک میکند).

یکی از ایرادهای تورهای زمینی رسیدن ظهر هنگام به یروان و شروع بلافاصله گشت نیمروزی ونهار میباشد،باور کنیدآدمی که بیش از ۲۴ ساعت در اتوبوس بوده وبه مقدار فراوان جهشهای عمودی در اتوبوس داشته و  شب هم  مثل عقربه ساعت دورخودش چرخیده تاکمی بخوابد، توانی برای دیدن فلان کلیسا و مجسمه ندارد.

*دوستان با عرض شرمندگی بنده هنوزبه مقدار فراوان کمبود خواب دارم و الان هم پلکهایم به زور باز مانده،غلطهای فراوان متن راببخشید،دوست نداشتم پستم بدون عکس باشه امافعلا خستگی فراوان نمیزاره عکس بزارم،انشالاعکسها وادامه پست رابه زودی قرارمیدم.

نظرات 5 + ارسال نظر
عمو یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 22:40 http://Mrmustache.blogsky.com

درود و دو صد درود بر مریم جهانگرد
حاجی همیشه به سفر و گردش باشین
خراب عکاسی همسفرت شدم

درود به روی ماه خودتون.
ممنون، انشالا توان و مرخصی و پول کافی برای سفر همیشه موجود باشه.
والا منکه سکته کردم با عکاسیه ایشون.

هدی یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 11:03

سلام مریم جان سفر بخیر خانم دکتر چی میگه خوبه

سلام عزیزم، ممنون.
بیا درمورد چیزهای خوب حرف بزنیم، دکتر جان موضوع نچسبیه.

Sin یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 01:32

سفر زمینی به ارمنستان حقیقتا یکی از بهترین خاطرات منه، ما دو سال پیش با ماشین خودمون به این سفر رفتیم و عالی بود! یکی از عقب مونده ترین کشورهاییه که ما ایرانیا پیش میاد ببینیم اما همچنان هم طبیعت زیباش و هم آرامش و زیبایی ایروان می ارزه به نظر من
فقط یه توضیح که ما هیچی دلار لب مرز چنج نکردیم و هم توی dutyfree اونور خرید کردیم با دلار، هم توی راه و هم اینکه به مرور و بر اساس نیاز توی خود ایروان میرفتیم سوپر مارکت برای چنج و خیلی هم کار روتین و راحتی بود! نمیدونم چرا به شما گفتن نمیشه!

سلام، خوشحالم که شما هم تجربه سفر به این کشور را داشتین، طبیعت این کشور فوق العاده است.
قبل از سفر آژانس تاکید برای چنج پول کرد و چون دومرتبه در ایروان و البته در جاده برای دوستان مسئله خرید با دلار پیش آمد و فروشنده ها پول را قبول نکردند، این تصور برای من پیش آمد، البته همانطور که گفتین توی فروشگاهها چنج پول کار روتینی بود، اما دوستان کا برای خریدهای غیر فروشگاهی احتیاج به درام داشتند.

بانو سرن یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 00:14 http://serendarsokoot.blogsky.com/

سفر بخیر منتظر عکسها هستیم.

ممنون عزیزم، انشالا در اولین فرصت.

بنفش شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 23:22 http://dancelife.blogsky.com/

همیشه به گردش
منتظر بقیه سفرنامه هستم

ممنون دوست خوبم، انشالا در اولین فرصت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.