مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

سلام

یک دسته گل تپل گل زرد هدیه گرفتم، سرم را درونش فرو کردم و تمام استرس و حال و هوای بد روز قبل را توش فرستادم و خودمو اروم کردم.بوش بد بود اما حالمو خوب کرد.

*چندباری برای آوردن عطر خوش کیک پزی و شیرینی پزی ، بسته های مختلف و رنگ به رنگ را خریدم اما از شما چه پنهان فقط ظرفیت کابینت اشغال شد. امروز یک یالا مریم‌پاشو گفتم و رفتم سراغشون تا ببینم چه میتوان کرد. نشان به آن نشان که برای هر بسته یک چیزی کم بود، برای چیز کیک، پنیر خامه ای نداشتم، برای تیرامیسو نه پنیرش را داشتم و نه خامه قنادی، برای کیک ساده هم کلا نه شیر موجود بود و نه تخم مرغ. دقیقا فهمیدم دلیل میل به آشپزیم موجود نبودن موارد ذکر شده بود.  خیلی خانمانه، کتاب به دست برگشت تو تخت تا همین الان.

* من از مدل خاله های خواهر زاده بی ادب کن هستم. از بازیهای جدیدی که با تپلکهای خواهرک راه انداختم  ایمو بازی و مدلهای مختلف زبان درآوردن هست. تمام حسهای بد آدم دود میشود و به آسمان میرود. قه قه ای میزند جیگر خاله و حیف که نمیشود از پشت گوشی گازش گرفت و لهش کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.