مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

اگر روزی...

یک روزی اگر من کارخانه دار شدم یا مدیر جایی شدم:

اولا به هیچ وجهی حضور زوجها را در محیط کارم قبول تمیکردم، اگر هم بعدا زوج شدند یکیشان برود.

دوما به هیچ وجه اجازه همراه داشتن موبایل در محیط کار را نمیدادم، 

ادامه هم دارد.

والا به قرآن، پدرمون را درآوردند.

نظرات 4 + ارسال نظر
عمو پنج‌شنبه 4 تیر 1394 ساعت 00:04

من اگه مدیر بودم
همه را از دم وازکتومی میکردم
والا با این نوناشون

عمو برای اینکار مدیریت لازم نیست، مدرک پزشکی لازمه.

اف چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 16:21

اه اه
همون زوج دیوونه هه؟!!

دقیقا همون دیوونه ها هستند، بیچارمون کردند یا باید یالا گویان وارد اتاق بشیم برای جلوگیری از دیدن عاشقانه هاشون، یا باید گوشمون رابگیریم از دست داد و دعواهاشون.

سپیده مشهدی چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 14:11

کاملا موافقم
از نظر مدیریتی و کاری اصلا درست نیست

والا به خدا، به این یکی حرف میزنی اون یکی اخم میکنه.

مهندس جنین چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 13:38 http://jenin.blogsky.com

من اگه صاحب کارخانه بودم، همه رو به عقد هم در می آوردم! یعنی کاری میکردم که به من و شرکتم بیشتر علاقمند بشن! والا

من ترجیح میدم به من علاقمند نباشن، کارشون را انجام بدهند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.