سلام
امروز بعد از مدتها تونستم زیر دوش بخونم، بلند بلند، مثل روزهایی که همه چیز قشنگتر بود، آدمهای امنم را داشتم. حتی میتونم بگم چی خوندم، آهنگ بهانه لیلا را خوندم، از آهنگهای مورد علاقه ام که زیاد زمزمه میکنم. چرا تونستم بخونم ؟فکر میکنم میدونم.
امروز احمقانه، وحشیانه ، دقیقا مشابه یک سلیطه احمق توی کارخانه رفتار کردم، راستش را بخوام بگم خودم از شدت خشمی که تو وجودم هست متحیرم، معمولا من اتفاقهای بد را دو سه روزه هضم میکنم اما این دفعه یک جوری تو خودم شکستم که هنوز صدای خشم را میشنوم. میدونم که این روزها بدترین رفتار حرفه ای را دارم، تمام وجودم درونم شرمنده میشه از خودم اما کنترل خیلی چیزها از دستم خارج شده. بعد از همه مسخره بازی، یک اتفاق افتاد، تونستم رزومه بنویسم، چیزی که مدتها منتظرش بودم، هر تلاشی میکردم نمیتونستم رزومه بنویسم، راستش هنوز هم حتی از فکر کردن به کار کردن تومحیط دیگه حالم بد میشه اما میخوام یواش یواش به خودم فرصت بدم، همینکه تونستم یکفرمت رزومه باز کنم خیلی خوبه و انگار همین فکر ، باعث یک آرامش در وجودم شد ، اونقدر که امشب زیر دوش بخونم، بتونم شام بخورم و حس کمرنگی از آرامش داشته باشم.
نمیدونم چند وقت طول میکشه، نمیدونم کی میام اینجا و از آخرین حضورم توی شرکت میگم، ولی حتما یک روزی میگم و این خیلی خوبه.
*فقط خودم میدونم که گذشتن از این کار برام مثل گذشتن از یک تکه وجودم هستم، مثلا بگویند دستت را ببر، پایت را قطع کن، قلبت را جدا کن،خیلی درد داره ولی میشه.
یکچیزی را میدونم، نبودنم و نداشتنم برای آدمهای دوروبرم، بزرگترین لذتی هست که به خودم میدم.
جمله آخرت جوری به دل میشینه که خیلی وقتا باید برای خودمون زمزمه کنیم شایدم مزه مزه
یکموقعی آنقدر بودنت ، همراهیت، دوست داشتنت عادی میشه که تنها راه نجات میشه نبودنت. اون موقع جای خالی که حس شد، تازه عذاب نداشتنت را حس میکنند
چه خوب که کنترل رو دستتون گرفتید
خوبه اما خیلی هزینه داشت، خوبه اما خیلی سخت بود و سخت هست