مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

لوبیا پلو

سلام

فضای خاص جزیره و آرامشی که گرفتم ، این توهم را ایجاد کرده بود که حالم خوبه،به کار که برگشتم، بیخوابی و مشکل تنفسی و طپش قلب هم برگشت. توی یک بحث مزخرف در کارخانه ، کلافه شدم، نتونستم فضای کارخانه را تحمل کنم، زدم بیرون، حس میکردم تا سکته فاصله ندارم، حماقت کردم، خریت کردم ، از شدت مستأصل بودن، از شدت بی کسی به همسفر زنگ زدم، آرامتر شدم. تونستم فکر کنم. برگشتم کارخانه. بعد از ظهر که رسیدم خانه ، تلاش کردم با آشپزی حالم را بهتر کنم ، لوبیا پلو درست کردم، عطرش فوق العاده شده بود، دلم خواست بچشم، کار پیش اومد و بعد بحث پیش اومد و تمام تلفن ظهر، هوار شد روی سرم، کوبیده شد توی مغزم و جمله جدید همسفر، که چقدر تو بی مسئولیتی ؟که هیچ فکری جز کارت نداری و...

من روزهای خوبی نداشتم، نه فقط خوب نبودند، خیلی هم سخت بودند، اما با تمام وجود علی رغم میلم تلاش کردم میزبان خوبی باشم برای خانواده اش، تلاش کردم هیچ وقت، دغدغه مالی نداشته باشه، سالهاست که حتی متوجه نمیشه قسط و چک چطوری پاس میشه، چطوری لباسها همیشه مرتب و تمیز آماده اند ،ظرفها شسته شدند، صبحانه پسرک توی کیفش، لباس مهد آماده روی میز و من، بی مسئولیترین زن هستم. 

پسرکم امروز جلسه داشت، ساعت ده از کارخانه راه افتادم، حدود یک ساعت توی جلسه بودم، پسرکم را بغل کردم ، باهم بازی کردیم توی جلسه و الان توی راه برگشت هستم. برای یک ساعت بودن با پسرم، دقیقا سه ساعت در راه رفت و برگشت بودم.

آدم از اینجا رونده از اونجا مونده دیدید تا حالا ؟در دوست نداشتی ترین شکل ممکن زندگیم هستم. تمام دیشب را به این فکر میکردم که چرا اینقدر من دوست نداشتی و‌نخواستنی هستم برای او، برای همه، چقدر..‌.

*از لوبیا پلو نخوردم.

نظرات 7 + ارسال نظر
ریحان چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت 13:22 http://www.behamin.blogfa.com

زنانگی زنانگی زنانگی .. ما شاید با کار بیرون این رو نابود کردیم ما ناز و نیاز رو فراموش کردیم .. و اون مرد هم اگر 200 کیلو قهوه هم باشه مطمئنه که ما میتونیم حمل کنیم و همراه نمیخواهیم

فکر نمیکنم فقط کار عامل این کمرنگ شدن زنانگی باشه، همدردی ، عشق کمرنگ بشه ، خیلی چیزها به هم می‌ریزه.

لیلا دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 23:37

سلام.مدتهاست شما رو می خونم و شخصیت محکم و قویتون رو تحسین میکنم. اینکه مسلط به کار و زندگی هستید به نظرم عالیه.اما به نظرم در زندگی مشترک وقتی یک نفر تمام بار رو به دوش میکشه طرف مقابل انگار متوجه نیست. وقتی زیاد ساکت هستی و کارهایی که انجام میدی رو به رو نمیاری ودر سکوت وظایفت رو انجام میدی ، زحماتت دیده نمیشه. و دست آخر اینکه خودتون رو اذیت نکنید. من شما رو می خونم و کیف می کنمپس خود واقعی شما چقدر عالی هست.

سلام
نوشته های اینجا شاید خیلی نتونم سنگ محک خوبی باشه برای قضاوت من، چون اینجا سنگ صبور من هست و هرچیزی نوشتم برای تخلیه حال تلخ یا خوب من بوده، می‌تونه اغراق هم داشته باشه. تمام بار واقعا روی من نیست، تفاوتمون توی شرایط کار هست ، توی محل کار هست. همسفر دو دقیقه با دفترش فاصله داره و من نزدیک به دوساعت. همین باعث شده ایشان مسئولیت بیشتری به پسرمون داشته باشه.
من مطلقا تشکر نمبخوام، من فقط و فقط عشقی را که به خاطرش خیلی چیزها را کنار گذاشتم می‌خوام و ظاهراً چیزی دیگه وجود نداره

نسرین دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 22:30

یعنی اگر همسفرت را میدیدم یه دور از خجالتش در می اومدم تا یکم به خودش بیاد و ببینه داره با زندگیش چیکار میکنه

همسفر توی بخش پدر بودن، فوق العاده ترین ورژن ممکن را داره، توی بخش تمام آدمهایی که کنارش هستند ، ایشان پسر محشری هست، برادر فوق العاده ، داماد خیلی خوبی هم هست، استاد و راهنمای خیلی دلسوز و حمایتگری هست، در بخش همسر بودن، از ایشان انتظار عشق، محبت، حمایت ، توجه نخوام، همه چیز خوبه.

پت دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 20:30

تجربه بزرگترها نشون داده اون مادرهایی که اولویت اول زندگیشون خودشون هستند از سمت بچه هاشون تو سنهای بالاتر احترام و توجه بیشتری دریافت میکنند.
نگران حضور کمتون نباشید، بعدا میببنید که سبب افتخارش هستید

من واقعا افتخار نمی‌خوام ، من فقط آرامش پسرم را میخوام و حال خویش را. امیدوارم تجربه ما هم تجربه خوبی بشه

خواننده خاموش دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 19:35

ببخشید اینجوری میگم اما منم وقتی فهمیدم از بس همه جا بودم.نگذاشتم آب تو دل کسی تکون بخوره اما در واقع بیشتر خودم داغون شدم.مریم جان کمی نباش.نبودن هم بد نیست.اگر کاری انجام میدهید بگید.منت بذارید.بابت همان پول منت بگذارید.اصلا بی دست پا باشید.بگذارید بقیه بگویند بی دست پا مهم نیست.بحایش برای خودتون وقت بذارید.شادی کنید.حتی با یک سیگار.شما هم خودتون را فدا کردید هم فراموش

توی سفر،همراهی داشتیم که دو عدد عطر و یک شامپو خرید کرد. همسرش علی رغم خستگی ، تمام مرکز خرید را همراهی کرد، چون به نظرش این سه قلم سنگین بود. همراه این خانم من بودم که حدود 15کیلو قهوه و نسکافه برای همسفر، خودم و مادرشان خریده بودم. تو اون لحظه دلم میخواست بی دست و پا ترین زن دنیا بودم، نه برای حمل نکردن بار، برای همراهی شدن.

پت دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 18:30

سلام
حیف شد که
میگم همسفر متوجه اینا هست؟ بهش گفتید که چک و قسط و لباس و صبحانه و غذا و... خودکار مرتب نمیشن؟
تو یه رابطه با شرایط مشابه بودم و چاره ش رو مشاور بهم داد. چاره ی من ممکنه برای شما کار نکنه، اما مطمئن هستم این موارد رو مشاور بهتون میتونه کمک کنه.
آخرش اینکه هیچ موقع به خودتون شک نکنید و نذارید کسی باعث بشه به خودتون شک کنید. کارهایی که میکنید و وظیفه تون هست، با عدد و رقم قابل اندازه گیری هستند. اگر اندازه گیری کنید دقیق متوجه میشید که کجای زندگی خودتون و بعد دیگران هستید. اینطوری مثلا که حساب کنید چند دفعه کاری رو عالی انجام دادید، چند دفعه معمولی، چند دفعه انجام ندادید و عواقبش رو چطوری جبران کردید؟ چند تا کار خونه و بیرون به عهده شماست؟ چقدر از هزینه ها با شماست؟ اینا کمک میکنه که حتی اگر کسی بهتون گفت بی مسئولیتید بدونید که نیستید یا هستید

شرایط کارم ، رفتار همسفرم، شکست اعتمادی که به دوست نزدیک داشتم تو شرایطی قرارم داده که تمام نگاهم و‌انگشت اتهامم برای شرایط فعلی،طرف خودم باشه. با خودم میگم نمیشه که همه بد باشند ، حتما یک مشکلی تو خودمه اما واقعا اینطور نیست، من تمام چیزی که خواستم کمی توجه و محبت بوده. اینکه یهم‌حضور همسفر در زندگی پسرکان بیشتر از من هست، انتخاب من نیست اما تمام تلاشم را کردم توی همان حضورهای کم هم پررنگ باشم.

عابر دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 18:02

سلام. اتفاقا چون مسئولیت پذیری و ایده آل گرایی بهت سخت میگذره دیگه اگه باری به هر جهت بودی که الان آسوده بودی، آقا لوبیا پلو رو که نباید خورد وقتی از مدلهای خوش آب و رنگه باید کشید به چشم.‌مخصوصا ته دیگش. نوش جونتون.

لوبیا پلو که نوش جان آنها که میل کردند.
تو هیچ دوره ای از زندگیم ، مدلی نبودم که مسئولیت زندگیم روی دیگران باشه، همیشه تلاش کردم به عنوان یک انسان، خودم مسئول همه زندگیم باشم و هیچ وقت فکر نمی‌کردم که روزی متهم به بی مسیولیتی شوم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.