سلام
بی خوابی به سرم زد و کلافه از نخوابیدن با سرویس هماهنگ کردم زودتر بیاد دنبالم، تقریبا نزدیک کارخانه هستم. و دلم میخواد ساعتی دور از همه بتونم تو اتاقم خلوت کنم و خودم را آرام کنم, خدا را شکر همسفر و پسرک خواب بودند و امشب اعتراضی ندارم که تو را ول کنند نصف شب میری کارخانه و...
مهدکودک پسرم گروه کتابخوانی برای مادران دارد،دوشنبه ها صبح دور هم جمع میشن و کتابی که قبلاً معرفی و خواندند، با هم بررسی میکنند، فضا و جو خوبی دارند ، من هم که مثل همیشه نمیتونم شرکت کنم و از دور چیزهایی در گروه میبینم.
مدتی در مورد کتاب مادر و خاطرات پنجاه سال زندگی در ایران نوشته خانم توران میرهادی صحبت کردند، خیلی هم صحبت کردند. کلی گشتم تا بتونم کتاب را بخرم ، حداقل اگر در گروه حضور ندارم،شخصا بخونم و استفاده کنم. کتاب دیر به دستم رسید، رسیدنش هم زمان شد با چالش جدید کاری و ذهنی من. اگر در خانه باشم و چشم درد و سردرد امان بدهد، خواندنش فوق العاده است، دوستش دارم و شبیه همان مخدر پست قبلی عمل میکند.البته که تمام سعی من برای خواندن محدود به چند صفحه شده تا الان ولی همین هم خوب است. فرصتی داشتید بخوانید.
روبراهی؟
مهمونات اومدن؟
ممنون ، فردا شب میان انشالا