سلام
نرم افزار ترددم نشان میده که در ماه جاری، تا الان چهار مرتبه رفتم ماموریت، همون اداره کذایی. آنقدر زیاد بوده که حتی گارسن خوش تیپ و خوش نقش و نگار کافه بغل اداره، کاملا منرا بشناسه و بدونه میز کنار پریز برق لازم دارم. از بخش اداره و رفتار نچسب پرسنلش که بگذریم، ادامه کار که حتما باید همونجا انجام بشه و به لحاظ نیاز به کار مجبور به حضور در اونکافه خوشگله میشم ، فوق العاده میشه. زیر سیگاری پر شده با پودر (نمیدونم چی مثلا قهوه) هی پر میشه و من با یک آرامش خوب و دور از کارخانه کارم را پیش میبرم.معمولا میدونم میتونم به تحویل گرفتن پسرک از مهد بشم و این خود خود خوشبختی میشه برای من. امروز به خونه که رسیدیم کمی بازی کرد و بعد به محوطه رفت. آشپزی کردم از نوع سخت(سرخ کردن کو کو یا کتلت برای من خیلی سخته). خونه تمیز کردم، چای دم کردم ، سینی خوراکی و میوه آماده کردم و همسفر سورپرایز از بودن کسی در خانه، کلید به در انداخت.
الان دارم آماده میشم یک دوش بگیرم، به خاطر زیاد روی پا ایستادن کمرم کمی گرفته و دقایقی روی تخت دراز کشیدم، صدای خنده های قشنگشون از طبقه پایین میاد و حالم خوب میشه از حال قشنگشون (البته حدس میزنم صلحشون زیاد طولانی نباشه و خیلی زود بازی خشن بشه).
تلاش میکنم حال بد جلسه دیشب و رفتار نه چندان مناسب یکی از مدیرانم(ماشالا یک دنیا آقا بالاسر و خانم بالاسر دارم) را فراموش کنم، بحث بدو بی ادبانه هردو طرفه با یکی از همکارانم را هم که گاها میتونیم همدیگر را تکه پاره کنیم ، دلواپسی جلسه فردا را هم. الان فقط تو عطر خوش کوکو سیب میکنم و صدای قشنگ مردان خونه.