مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

مرمرانه

ما را ز شب وصل چه حاصل، که تو از ناز.... تا باز کنی بند قبا، صبح دمیده است

اداره گل و بلبل

سلام

مجددا توی همون اداره مخاطب کارخانه هستم ، صبح کنی خواب موندم و ساعت ۶:۰۴دقیقه از جا پریدم و بدو بدو آماده شدم. منتظرم تا عزیز دلم تشریف فرما شوند، اگر بیایند. تمام چهره ها خوابالو هست، همه صبح زود راه افتادند، تا شاید این عزیزان دل، نامه ای را امضا کنند، کاری را تایید کنند، بلکه چرخ زنگ زده صنعت بچرخه

کنار این اداره کوفتی ، یکی از دلنشینترین و خاطره انگیز ترین کافه های مورد علاقه من هست، روزی روزگاری گذرتون به کافه افست خورد،وارد بشید و لذت ببرید از فضا و پرسنل نازنینش.

تمام تلخی حضور در اداره را به امید کافه تحمل میکنم و باور کنید پشت میز که می‌شینم ، از دنیا و بالا پایین هایش فارغ میشم، اصلا زمانهای حضورم در اونجا ، جور دیگری میگذره. سعی میکنم پست حرفهای مختلف بنشینم، آخرین‌بار بار میز ح را داشتم و قبل‌تر از اون ،واو.

تقریبا تمام حضورم در کافه تنها بوده و چند بار دیگری عزیزی آنطرف میز نشسته و هردو فارغ از مکان و زمان، از اونجا لذت بردیم.

فعلا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.